با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
امام خامنه ای مرجفون یعنی کسانی که مرتب مردم را میترسانند.....یک عده مثل خوره به جان مردم می افتند و روحیه ها را تضعیف کنند اینها مرجفونند ... یعنی کسانی که مرتب مردم را میترسانند ، آدم را نا امید میکنند ، مردم را از اقدام باز میدارند. 1376/6/12
ملت ايران با وحدت خود، اتحاد و همبستگى خود، با تلاش و مجاهدت خود، با جدى گرفتن حركت عظيم ملت ايران به سوى قلههاى كمال، ميتواند بر دشمن فائق بيايد و به توفيق الهى بر دشمن فائق خواهد آمد.
ما متّفقاً به يك اسلام، به يك كعبه، به يك پيغمبر، به يك نماز، به يك حج، به يك جهاد و به يك شريعت معتقديم و عمل مىكنيم. موارد اختلاف بهمراتب كمتر از موارد وحدت و اتّفاقنظر است. دشمنان اسلام مىخواهند بين شيعه و سنّى، نه فقط در نقاطى از ايران بلكه در همه دنياى اسلام، اختلاف بيندازند.
اگر يك انقلاب از طرف مردم مؤمن حمايت شد، بيمه است. اين مطلبى است كه همه آن را مىفهمند. اگر بخواهيم انقلاب و كشور بيمه باشد، جمهورى اسلامى آسيبناپذير باشد، بايد اين شور و شوق، اين حركت عمومى مردم و اين بسيج عظيم نيروهاى ملت را روزبهروز تقويت كنيم.
۱۳۶۹/۰۹/۰۵ جملات امام خامنه اي در مراسم ويژهى روز بسيج در پادگان امام حسن مجتبى(ع)
انقلاب اسلامى، يعنى زنده كردن دوبارهى اسلام؛ زنده كردن «ان اكرمكم عندالله اتقيكم»(1). اين انقلاب آمد تا اين بساط جهانى را، اين ترتيب غلط جهانى را بشكند و ترتيب جديدى درست كند. اگر اين ارزشها را نگه داشتيد، نظام امامت باقى مىماند.
بيانات امام خامنه اي در ديدار فرماندهان گردانهای عاشورا ۱۳۷۱/۰۴/۲۲
بین علم و تکنولوژی و تبعات آن، با فرهنگ، تفاوت وجود دارد؛ اینها دو مقوله جداگانه اند. اگر چه خود علم هم جزو شاخه های فرهنگ است، اما فرهنگ به معنای خاص برای یک ملت، عبارت از ذهنیات، اندیشه ها، ایمان ها، باورها، سنت ها، آداب و ذخیره های فکری و ذهنی است که از این جهات، ما نه فقط از دنیای پیشرفته در علم و تکنولوژی، عقب نیستیم، بلکه در بسیاری از جهات، از آنها جلوتر هم هستیم. البته نمی خواهیم مبالغه، اغراق گویی و مطلق گویی کنیم؛ گر چه در یک چیزهایی از همین شاخه های فرهنگ، خارجی ها و عمدتا اروپایی ها، از ما جلوتر هستند.1
بخش عمده فرهنگ، همان عقاید و اخلاقیات یک فرد یا یک جامعه است. رفتارهای جامعه هم که جزو فرهنگ عمومی و فرهنگ یک ملت است، برخاسته از همان عقاید است. در واقع، عقاید یا اخلاقیات، رفتارهای انسان را شکل می دهند و به وجود می آورند.
خلقیات اجتماعی، رفتارهای اجتماعی را به وجود می آورند. بنابراین، درست است که مقوله فرهنگ در موارد زیادی شامل رفتارها هم می شود، اما اساس و ریشه فرهنگ، عبارت است از عقیده، برداشت و تلقی هر انسانی از واقعیات و حقایق عالم و نیز خلقیات فردی و خلقیات اجتماعی و ملی.
بنده چند نمونه از خلقیات اجتماعی و ملی را که برای یک ملت تعیین کننده است، در این جا عرض می کنم. مثلاً عزم و اراده، غرور ملی، احساس توانایی، احساس قدرت بر اقدام و عمل و سازندگی، انضباط، نشاط، همکاری و مشارکت. اگر فرض کنیم ملتی همراه با ایمان و عقیده ای که دارد، این اخلاقیات را هم دارا باشد، خواهیم دید که چقدر در رسیدن به اهداف و آرمان هایش، به او کمک خواهد کرد. بنابراین، به نظر ما، مقوله فرهنگ از نظر تأثیرش در آینده یک ملت و یک کشور، با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست؛ اهمیت مقوله فرهنگ از این جاست.2
من فرهنگ کشور را در سه عرصه مهم و عام مشاهده می کنم:
اول در عرصه تصمیم های کلان کشور است؛ یعنی فرهنگ به عنوان جهت دهنده به تصمیم های کلان کشور، حتّی تصمیم های اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و یا در تولید، نقش دارد. وقتی ما می خواهیم ساختمان بسازیم و شهرسازی کنیم، در واقع، با این کار، داریم فرهنگی را ترویج یا تولید می کنیم یا اشاعه می دهیم. وقتی تولید اقتصادی هم می کنیم، در واقع، داریم از این طریق، فرهنگی را تولید می کنیم؛ اشاعه می دهیم یا اجرا می کنیم. اگر در سیاست خارجی، مذاکره ای می کنیم و تصمیمی می گیریم، عیناً همین معنا وجود دارد.
بنابراین، فرهنگ، مثل روحی است که در کالبد همه فعالیت های گوناگون کلان کشوری، حضور و جریان دارد. فرهنگی که باید در تولید، خدمات، ساختمان سازی، کشاورزی، صنعت، سیاست خارجی و تصمیمات امنیتی، رعایت شود و حدود را معین و جهت را مشخص کند، چیست؟ این باید در این جا معین شود. بنابراین، فرهنگ، جهت دهنده به تصمیم های کلان کشور است؛ این در واقع، اهمیت و بناگذاشتنِ یک مبنای فرهنگی را در این جا به ما نشان می دهد.
دوم به عنوان شکل دهنده به ذهن و رفتار عمومی جامعه است. حرکت جامعه، بر اساس فرهنگ آن جامعه است. اندیشیدن و تصمیم گیری جامعه، بر اساس فرهنگی است که بر ذهن آن حاکم است. دولت و دستگاه حکومت، نمی تواند از این واقعیتِ مهم، خود را کنار نگه دارد. وقتی مردم در خانواده، ازدواج، کسب، لباس پوشیدن، حرف زدن و تعامل اجتماعی شان، در واقع دارند با یک فرهنگ حرکت می کنند - بنده پیش از انقلاب در سخنرانی هایم مثال می زدم و می گفتم فرهنگ مثل توری است که ماهی ها بدون این که خودشان بدانند، در داخل این تور، دارند حرکت می کنند و به سمتی هدایت می شوند - دولت و مجموعه حکومت، نمی تواند خود را از این موضوع برکنار بدارد و بگوید بالاخره فرهنگی وجود دارد و مردم به چیزی فکر می کنند؛ نه، ما مسئولیت داریم این فرهنگ را بشناسیم؛ اگر ناصواب است، آن را تصحیح کنیم؛ اگر ضعیف است، آن را تقویت کنیم؛ اگر در آن نفوذی هست، دست نفوذی را قطع کنیم. بنابراین، فرهنگ به عنوان شکل دهنده به ذهن و رفتار عمومی جامعه هم یکی از میدان های اساسی است.
چیزهایی که در فرهنگ عمومی ما ضعیف است، یا جایش کم است، یا به قول آقایان، احتیاج به دُز بالاتری دارد، کدام است؟
یکی از آنها انضباط است. جامعه ما، به انضباط، نهایت نیاز را دارد.
دیگری اعتماد به نفس ملی و اعتزاز ملی است؛ یعنی احساس عزت کردن از این که من اهل ایرانم. به قول سهراب سپهری، «اهل کاشانم، روزگارم بد نیست»؛ این، افتخار است. یا در جای دیگر می گوید: «من مسلمانم». اعتزاز به ایرانی بودن؛ ما به این نیاز داریم. البته این با ملی گرایی ناقص - همان ناسیونالیسم منفی مطرودی که ما همیشه آن را رد می کردیم - نباید اشتباه شود. این، ناسیونالیسم مثبت است. این، ملی گرایی، به معنای خوب قضیه است. ما به این احتیاج داریم.
مورد بعدی، قانون پذیری است؛ به هم تنه نزدن؛ از هم جلو نیفتادن؛ حق همدیگر را برنداشتن؛ توی جیب همدیگر دست نکردن. اینها قانون است و ما در جامعه، اینها را لازم داریم.
موضوع دیگر، غیرت ملی است. اگر ببینیم کسی دارد به نحوی از انحا، به مرزهای فرهنگی یا دینی یا جغرافیایی یا ملی ما تعرض می کند یا فکر تعرض دارد، باید خون ما به جوش بیاید و غیرت ما تحریک شود.
مقوله بعدی، تدین و دین باوری است؛ دین باوری، با همان معنای عام خودش. من به دانشجویان هم این نکته را گفتم که هر کس شب بیست و یکم، قرآن سرش گرفت و «بک یا الله» گفت، از نظر من، او همان دانشجویی است که من می گویم متدین و خدایی و مسلمان و حزب اللهی است؛ کاری ندارم از کدام حزب و جناح و تشکیلات است. ما باید همه را به این طرف بکشانیم که شب بیست و یکم ماه رمضان، احساس کنند دلشان به سمت مسجد و قرآن می کشد. این حالت، برای کشور ما، خیلی لازم است.
موارد دیگر، فرهنگ ازدواج، فرهنگ رانندگی، فرهنگ خانواده، فرهنگ اداره و فرهنگ لباس است. بنده با مُد، خیلی موافقم و جزء آدم هایی هستم که به مُد گرایش دارم؛ اما مُدی که از داخل جوشیده باشد؛ چون مُد، یعنی ابتکار و نوآوری؛ نه چیزی که از بیرون بیاید. مُد آرایش مو و لباس و حرف زدن ما، همه اش دارد از بیرون می آید.
الگوی مصرف وسائل زندگی، مهم است؛ فرش و پرده و چراغمان چه طوری باشد؟ اینها را نمی شود ندیده گرفت. اگر کسی توی بحر این کارها برود، می بیند چقدر سرمایه و فکر و همت و هنر، صرف اینها می شود که گاهی بسیاری از آنها بیهوده است. بالاخره جایی باید موضع خود را درباره اینها معین کند؛ حتّی اگر بگوید من الان وقت ندارم و اولویتم تعیین لباس ملی نیست؛ خیلی خوب، معلوم بشود که ما تا پنج سال یا ده سال، این اولویت را نداریم و می خواهیم آن را کنار بگذاریم؛ اما بالاخره این انبار مجموعه فرهنگی، [باید] صاحبی داشته باشد. این هم فرهنگ در عرصه دوم است.
عرصه سوم فرهنگ، سیاست های کلان آموزشی و علمی دستگاه های موظف دولت است؛ یعنی آموزش و پرورش، آموزش عالی و بهداشت و درمان. دستگاه های موظف دولت، بالاخره باید سیاست های کلان آموزشی و علمی شان را از مرکزی بگیرند. درست است که آموزش و پرورش خودش یک مجمع مشورتی دارد، ولی او کار دیگری می کند و نزدیک به اجراست و اما این، دورتر از اجراست؛ کلان تر و وسیع تر نگاه می کند.3
1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار عالمان و روحانیون تبریز، 5/5/1372.
2. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، 19/9/1379.
3. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، 26/9/1381.
متن فیش :
من هفت، هشت سال پيش، مسألهى تهاجم فرهنگى را مطرح كردم؛ اما خيليها با اين قضيه برخورد تندى كردند و گفتند تهاجم فرهنگى چيست؛ در حالى كه يك واقعيت بسيار مهم، حساس و خطرناك است. غربيها سعى مىكنند عرفهاى فرهنگى خودشان را بر كشورهاى مختلف تحميل كنند. يك مدير اگر در مقابل اينها حالت وادادگى پيدا كرد، همين چيزهايى كه پيش آمده، پيش مىآيد. وادادگى مديران، يكى از مهمترين و مؤثرترين و مضرترين عواملى است كه دستگاههاى فرهنگى را به انحراف مىكشاند. وقتى كه دستگاه فرهنگى منحرف شد، نتيجهاش در بيرون معلوم مىشود. آن دستگاهى كه بايد در جهت رشد فكرى و فرهنگى و عملى انسانها فيلم بسازد و كتاب توليد كند و تمام ابزارهاى فرهنگى را در اين جهت به كار بيندازد، وقتى مىبينم كه در اين زمينهها كمكارى دارد، طبيعتا مورد عتاب من قرار مىگيرد. اين را نبايد حمل بر يك جهتگيرى سياسى كرد؛ همين چيزى است كه اين خواهر يا برادرمان اينجا نوشتهاند
متن فیش :
اين مسألهى تهاجم فرهنگىاى كه ما مطرح كرديم، بعضى كسان بهشدت از آن آزرده شدند و گفتند چرا مىگوييد تهاجم فرهنگى!؟ در حالى كه تهاجم فرهنگى، وسط ميدان مشغول مبارز طلبيدن است، بعضى كسان سعى كردند آن را در گوشه و كنار پيدا كنند! اين تهاجم فرهنگى، مخصوص برخى از پديدههاى ظاهرى و سطحى نيست؛ مسأله اين است كه يك مجموعهى فرهنگى در دنيا با تكيه به نفت، حق وتو، سلاح ميكروبى و شيميايى، بمب اتمى و قدرت سياسى مىخواهد همهى باورها و چارچوبهاى مورد پسند خودش براى ملتها و كشورهاى ديگر را به آنها تحميل كند. اين است كه يك كشور گاهى به تفكر و ذائقهى ترجمهاى دچار مىشود. فكر هم كه مىكند، ترجمهاى فكر مىكند و فرآوردههاى فكرى ديگران را مىگيرد. البته نه فرآوردههاى دست اول؛ فرآوردههاى دست دوم، نسخ شده، دستمالى شده و از ميدان خارج شدهاى را كه آنها براى يك كشور و يك ملت لازم مىدانند و از راه تبليغاتى به آن ملت تزريق مىكنند و به عنوان فكر نو با آن ملت در ميان مىگذارند. اين براى يك ملت از هر مصيبتى بزرگتر و سختتر است.
متن فیش :
اين تبليغات فرنگى و اين تهاجم فرهنگى چيز جديدى نيست؛ آنچه كه جديد بود - كه ما در اين چند سال بر روى آن تكيه كرديم - روشهاى نويى بود كه در داخل كشور شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. در دنيا تهاجم فرهنگى عليه انقلاب، از تهاجم سياسى و اقتصادى سريعتر و همهگيرتر و همهجايىتر بود. انواع و اقسام كارها را كردند؛ چقدر عليه اسلام و انقلاب و مبانى اسلامى و مبانى شيعى، كه فكر مىكردند در پديد آمدن اين انقلاب نقش داشته، فيلم ساختند - كه امروز آن را به رايانه و اينترنت هم كشاندهاند - و همهى كارهايى را كه مىتوانستند، انجام دادند؛ براى اينكه جلو اين سخن نو را - يعنى اينكه بايد قدرت سياسى در كشور در دست انسانهاى پرهيزگار و عادل باشد و شرط اين اقتدار سياسى، پرهيزگارى و عدالت باشد - بگيرند. اين سخن نو چيزى است كه هر صاحب قدرتى را در دنيا تكان مىدهد و هر دستگاهى را كه از قدرت، انتفاع مادى مىبرد، دچار وحشت مىكند. لذا همه جاى دنيا با اين فكر مخالفند.
متن فیش :
امروز دشمن از همهى روشها استفاده مىكند. من ديروز در جمع جوانها مىگفتم كه امروز صدها سايت اصلى و هزاران سايت فرعى در اينترنت وجود دارد كه هدف عمدهشان اين است كه تفكرات اسلامى و بخصوص تفكرات شيعى را مورد تهاجم قرار دهند. تهاجم هم تهاجم استدلالى نيست؛ از روشهاى تخريبى و از روشهاى روانشناسانه و غيره استفاده مىكنند. همهى اينها پاسخ دارد؛ پاسخهايش هم مشكل نيست؛ بايستى از اين وسايل استفاده كرد. بايد از آنچه كه در اختيار داريم، حداكثر استفاده را بكنيم. ما نه از صدا و سيمايمان، نه از مطبوعاتمان و نه از بسيارى از منابر عظيم عمومىمان، چنان كه بايد و شايد، استفاده نمىكنيم. اين ضعفهاى ماست؛ اين ضعفها را بايستى كم كنيم. بايد روزبهروز نقاط ضعف را كم و نقاط قوت را زياد كرد؛ و اين ممكن است.
متن فیش :
اين طرح امريكايى يا غربى - به هر تعبيرى كه مىگوييم - يك طرح نظامى نبود. در درجهى اول يك طرح رسانهاى بود كه عمدتا بهوسيلهى تابلو، پلاكارد، روزنامه، فيلم و غيره اجرا شد. اگر كسى محاسبه كند، مىبيند كه حدود پنجاه، شصت درصد آن مربوط به تأثير رسانهها و ابزارهاى فرهنگى بود. عزيزان من! مسألهى تهاجم فرهنگى را - كه من هفت، هشت سال پيش مطرح كردم - جدى بگيريد. شبيخون فرهنگى، شوخى نيست. بعد از عامل رسانهاى و تبليغى، در درجهى دوم، عامل سياسى و اقتصادى بود. عامل نظامى هيچ نبود.
و اما اين طرح چه بود؟ گورباچف وقتى در سال 1985 - حدود سالهاى 64 و 65 - سر كار آمد، يك عنصر جوان در قبال دبيركلهاى پير قديمى بود. روشنفكر و خوشبرخورد بود؛ شعارى كه او مطرح كرد، شعار پروستريكا در درجهى اول و گلاسنوست در درجهى دوم بود. تعبير فارسى پروستريكا، بازسازى و اصلاحات اقتصادى است؛ و گلاسنوست يعنى اصلاحات در زمينهى مسائل اجتماعى، آزادى بيان و امثال اينها. در يكى، دو سال اول، به وسيلهى رسانهها، آوارى از حرف و تحليل و تفسير و تشويق و جهتدهى و پيشنهاد بر سر گورباچف فرو ريخت و كار بهجايى رسيد كه توسط مراكز امريكايى، گورباچف به عنوان مرد سال معرفى شد! اين در همان دوران جنگ سرد هم بود؛ يعنى در دورانى كه امريكاييها شبح هر موفقيتى را در شوروى با تير مىزدند! قبل از گورباچف، اگر واقعيتهاى خوبى هم در شوروى وجود داشت، بهشدت آن را انكار مىكردند و عليه آن تهاجم تبليغاتى راه مىانداختند. اما ناگهان نسبت به گورباچف چنين وضعى را پيش گرفتند! اين آغوش باز غرب، بهعنوان يك مشوق بزرگ، گورباچف را فريب داد! من نمىتوانم ادعا كنم كه گورباچف كسى بود كه غربيها يا دستگاههاى سيا او را سر كار آورده بودند - آنچنان كه بعضى كسان در دنيا ادعا مىكردند - من نشانههاى اين را واقعا نمىبينم و البته خبرى هم از پشت پرده ندارم؛ اما آنچه كه مسلم است، آغوش باز، چهرهى باز، چهرهى خندان، تجليل و تبجيل و تشويق و احترام غربيها، گورباچف را فريب داد. او به غربيها و امريكاييها اعتماد كرد؛ اما فريب خورد. گورباچف كتابى به نام پروستريكا - انقلاب دوم - نوشته كه انسان نشانههاى اين فريب خوردگى را در آن مشاهده مىكند.
متن فیش :
مدتها فاصله شده بود؛ ولى اخيرا باز شروع كردند. در چند سال اخير، انسان يك تهاجم مطبوعاتى و فرهنگى پليد و شومى را در اكناف عالم نسبت به شخصيت نبى اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم مشاهده مىكند. اين كار مىتواند حساب شده باشد؛ چون به اين نقطه توجه شده است كه مسلمانان مىتوانند برگرد محور وجود مقدس نبى اكرم و اعتقاد و محبت و عشق به او جمع شوند. لذا آن مركز را مورد مناقشه قرار مىدهند.
متن فیش :
كسانى كه دلشان آن طرف است، الان هم هستند. اينها به چيزى به نام استقلال ملى، هويت ملى، شخصيت و عزت ملى باور ندارند. تربيتهايشان طورى است كه به آنها اجازه نمىدهد درست بفهمند كه حضور يك قدرت استكبارى در يك كشور، چقدر براى يك ملت، زيانبار و سنگين است. دستورات اسلام هم براى بعضى از آنها چندان اهميت و ارزشى ندارد. اينها هميشه يك اقليت كوچك بودند؛ امروز هم هستند. البته فعاليت مىكنند، تبليغات مىكنند، تبليغات دشمنان اسلام را ادامه مىدهند؛ اما دل متن مردم، بخصوص جوانان - دانشجويان، دانشآموزان و ساير قشرهاى مختلف جوان - هر جا هستند، درك مىكنند كه براى يك ملت، بزرگترين اهانت اين است كه تسليم قدرت استكبارى بيگانه باشد. هركس كه اهل تحليل باشد، اين معنا برايش روشن است كه امروز امريكا براى ايران هيچ نقشهاى جز نقشهى استكبارى ندارد؛ يعنى بازگشت به وضعيت قبل از انقلاب! معلوم است كه ملت ايران در مقابل اين نقشه مىايستد. اين، آن جهتگيرى ضد استبدادى ملت ايران است. البته تلاشهايى از طرف دشمنان هست: تبليغات مىكنند، حرف مىزنند، سفسطه مىكنند؛ بعضى حتى سعى مىكنند روز سيزده آبان را - كه روز مقاومت در مقابل استكبار است - به روز نرمش در مقابل امريكا تبديل كنند! اگر نگوييم ساده لوحى است، ناچاريم بگوييم خيانت است؛ منتها چون انسان نمىخواهد بگويد خيانت، لابد اين كارها از روى سادهلوحى و غفلت است. شما جوانان بايد خيلى هوشيار و بيدار باشيد؛ بايد اهداف دشمن را بشناسيد. امروز قدرت استكبارى امريكا هدفش تسلط بر دنياست و اين چيزى نيست كه پنهان و پوشيده باشد. حتى دولتهاى اروپايى از تهاجم فرهنگى و از دخالت و از نفوذ مداخله جويانهى پول امريكا گله دارند. مسأله، مسألهى تصرف و دستاندازى است. البته كشورهايى هستند كه نمىتوانند مقاومت كنند و بايستند؛ اما ملت ايران ايستاده است. آن طرف مقابل هم تهديد مىكند، تطميع مىكند، چربزبانى مىكند، تبليغات مىكند؛ از همهى اينها هم يك هدف را دنبال مىكند، تا اينكه راهى بگشايد و مجددا وارد كشور ايران شود و دوباره بساطش را پهن كند و بتواند آن وضع شرمآور قبل از انقلاب را براى ملت ايران تكرار نمايد؛ اما بدون ترديد ملت ايران در مقابل اين طمعهاى استكبارى، با قدرت تمام خواهد ايستاد.
متن فیش :
بلاى ديگرى كه سلامت جوامع اسلامى، بخصوص جوانان را تهديد مىكند تهاجم فرهنگى غرب است. امواج صوتى، تصويرى حامل ابتذال، بدتر و نافذتر از كشتىها و هواپيماهاى جنگى، براى سلطه مجدد دشمنان جهانى اسلام، زمينهسازى مىكنند. و با ترويج ارزشهاى كاذب، غربگرايى را كه موجب ذلت و اسارت مسلمانان است تبليغ مىنمايند. اين اجلاس علاوه بر مقابله با اين تهاجم خانمان برانداز، بايد در جستجوى راههاى مناسب ترويج فرهنگ غنى و ارزشهاى اصيل اسلامى و تقويت مبانى اعتقادى ملتهاى اسلامى باشد. به علاوه رسانيدن پيام حياتبخش اسلام به دنياى غيرمسلمان بويژه جوامع صنعتى تشنه معنويت و خسته از مكاتب شكستخورده مادى جزء وظايف اجلاسهاى بينالمللى اسلامى مىتواند باشد. ماركسيسم جزء موزه تاريخ سياسى جهان شده و سرمايهدارى از پاسخ دادن به نيازهاى معنوى و رو به رشد ملل غربى عاجز است و گرايش به معنويت در بين آنها روزافزون است و هيچ آئين و مكتب فكرى، ظرفيت اسلام براى پاسخگويى به نيازهاى روحى انسان عصر ما را ندارد.
متن فیش :
صدا و سيما نه وسيلهيى صرفا براى سرگرمى يا خبررسانى - كه مدرسهيى عمومى براى همهى قشرها در سراسر كشور است و برنامههايى كه از آن پخش مىشود چه مثبت و چه منفى، آثارى عميق در روحيه و فكر و رفتار و فرهنگ و بينش مخاطبان خود بر جاى مىگذارد. وظيفهى گردانندگان اين رسانهى سراسرى از اين رو بسيار خطير و سنگين است. اندكى غفلت از گردش امور و بىتوجهى به تصميمگيريها و برنامهريزيها در آن، گاه آثار بىجبرانى بر جاى مىگذارد. پخش برنامههاى هنرى و فيلمها و گزارشهايى كه جوانان و كودكان را به رفتار سالم و انديشهى درست رهنمون مىشود و ديندارى و تعهد و انضباط و محبت و تعاون و حضور در صحنههاى انقلابى و سياسى را به آنان مىآموزد، و عشق به فرهنگ و ميهن و مردم خويش را در آنان پديد مىآورد، كارى درخشان و حسنهيى ماندگار است و كشور را در برابر امواج تهاجم فكرى و فرهنگى و تبليغاتى بيمه مىكند.
متن فیش :
مردم را هدايت كنيد؛ ذهن مردم را روشن كنيد؛ مردم را به فراگرفتن دين تشويق كنيد؛ دين صحيح و پيراسته را به آنها تعليم دهيد؛ آنها را به فضيلت و اخلاق اسلامى آشنا كنيد؛ با عمل و زبان، فضيلت اخلاقى را در آنها به وجود آوريد؛ مردم را موعظه كنيد؛ از عذاب خدا، از قهر خدا، از دوزخ الهى بترسانيد؛ انذار كنيد - انذار سهم مهمى دارد؛ فراموش نشود - آنها را به رحمت الهى مژده دهيد؛ مؤمنين و صالحين و مخلصين و عاملين را بشارت دهيد؛ آنها را با مسائل اساسى جهان اسلام و با مسائل اساسى كشور آشنا كنيد. اين مىشود آن مشعل فروزانى كه هر يك از شما عزيزان اين مشعل را در هرجا روشن كنيد، دلها روشن خواهد شد؛ آگاهى به وجود خواهد آمد؛ حركت بهوجود خواهد آمد؛ ايمان عميق خواهد شد. مؤثرترين حربه عليه اين تهاجم فرهنگى و شبيخون نامردانهى دشمن همين است؛ از اين بهشدت نگرانم. مىخواهند نگذارند كه روحانيون جوان، مؤمن، شجاع، آگاه و خوشفكر، در محيطهاى مختلف - در محيط دانشگاه، در محيط بازار، در محيط روستا، در محيط شهر، در محيط كارگاه - كار خودشان را انجام دهند. درست نقطهى مقابل كار آنها، همين كار و مجاهدت فىسبيلالله شماست كه با اتقان و با دقت و بالاتر از همه با اخلاص انجام گيرد: «لم يكن منافسة فى سلطان و لا التماس شىء من فضول الحطام».
متن فیش :
تا دشمن بيرونى در مقابله با اسلام و جمهورى اسلامى فعال است، خطر سر برآوردن آن دشمن درونى نيز همواره هست و مسؤولان نظام اسلامى در ايران، اين را خطرى بالقوه بزرگ و جدى ميشمارند. آنچه ما آن را تهاجم فرهنگى دشمن مىناميم و پيوسته مردم هوشيار خود و بيش از همه جوانان را به مجاهدت در برابر آن فراميخوانيم، همانا كوشش همه جانبهى دشمنان ما با استفاده از همهى ابزارهاى تبليغى و خبرى و سياسى و امنيتى براى برانگيختن همين دشمن درونى است.
متن فیش :
اينكه ما بگوييم موسيقى بهترين راه مقابله با تهاجم فرهنگى است، نه؛ من به اين معتقد نيستم كه موسيقى يك چنين كششى داشته باشد. بهتر است بگويم يكى از راههاى مبارزه با تهاجم فرهنگى است.
متن فیش :
بنده يك وقت، شش، هفت سال قبل از اين، بحث «تهاجم فرهنگى» را مطرح كردم كه بحثبرانگيز شد و بعضيها دربارهاش حرف زدند؛ شايد بعضى از شما يادتان باشد. همان وقت در تلويزيون جمهورى اسلامى ميز گردى دراينباره تشكيل دادند كه سه، چهار نفر آنجا بودند. يك نفر با آن نظرى كه بنده ابراز كرده بودم، موافق بود و حمايت مىكرد؛ چند نفر ديگر هم بهكلى آن را رد مىكردند كه «نه آقا! اينها خيالات است، اينها باطل است!» بنابراين مىبينيد كه كسى متعرض كسى نمىشود.
متن فیش :
با توجّه به تهاجم فرهنگى در دانشگاهها و استبداد و انحصار بعضى از اعضاى هيأت علمى و طرد و فشار به اساتيد مسلمان، نظام براى حمايت از اساتيد مسلمان و عدم اخراج آنان، چه تمهيدى را پيشبينى مىكند؟
البته من اين مطالبى را كه شما برادر يا خواهر عزيزم نوشتهايد و من خواندم، تصديق نمىكنم. خواندن من، دليل تصديق نيست - نقل قول شماست - چون من خبر ندارم چنين چيزى وجود داشته باشد. البته اگر واقعاً چنين باشد كه در يك محيط دانشگاهى، فضا بر استاد مسلمان تنگ باشد، اين چيز بدى است؛ اين چيز خوبى نيست؛ ولى من بعيد مىدانم كه اينگونه باشد. اميدواريم اينگونه نباشد.
متن فیش :
چرا در ورزش، سياستهاى كلانى مشاهده نمىشود و از ورزش به عنوان يك ابزار قوى در برابر تهاجم فرهنگى استفاده نمىگردد؟
مطالبى كه شما در مورد كمبودهاى كار در امر ورزش مىگوييد، كاملاً درست است. روى ورزش كار نشده است. دو كمبود بزرگ در پرداختن به ورزش وجود دارد:
اوّل، برنامهريزى كلان و تصميمگيرى اساسى در مورد گزينش ورزشى كه بايد براى آن سرمايهگذارى كرد. بالاخره جامعهى ايرانى اقتضايى دارد، استعدادى دارد. كدام ورزشها بايد مورد توجّه قرار گيرد؟ و با چه روحيه و پيگيرىاى؟ در همين خصوص، من يكى، دو سال پيش، با ورزشكاران و مسؤولان ورزش كشور مفصّل صحبت كردم. من عقيدهام بر اين است كه اگر ما در اين بخش سرمايهگذارى كنيم و درست بينديشيم و تدبير نماييم، بلاشك در ميدانهاى ورزشىِ دنيا همان اتّفاقى خواهد افتاد كه در جنگ به وسيلهى بسيجيها و سازمانهاى نظامى ما - كه از همهى تجهيزات مدرن دنيا تقريباً منقطع بودند - اتّفاق افتاد. ديديد كه در جنگ چه كردند و چه افتخارى آفريدند! همين الان در ورزشِ واليبال جانبازان و معلولان، همين اتّفاق افتاده است و اين برادران مرتّب افتخار مىآفرينند. يا مثلاً در كُشتى، خود شما و برادرتان و بعضى از برادران ديگر، واقعاً افتخارات بزرگى را به كشور داديد. ما در همهى ميادين ورزشى مىتوانيم اينگونه باشيم. هيچ دليلى ندارد كه ما در فوتبال، يا در واليبال، يا در اسب سوارى، يا در بعضى از ورزشهاى سنّتى خودمان - مثل چوگان - يا در ورزشهاى انفرادى رزمى، يا در شنا، نتوانيم به مصاف ورزشكاران برجستهى دنيا برويم. علّت اينكه اين وضعيت نابسامانِ فعلى وجود دارد، آن است كه بر روى تربيت و پيشرفت و استفاده از تكنيك، برنامهريزى نشده است. اين يك اشكال است
برخلاف تصور خيليها، دنيا از اين بىبندوبارى و ولنگارى و هرزهگرى خوشش نمىآيد؛ خسته شده است. اين حالت عفّت و نجابت و سلامت و حيا و اين چيزى كه طبيعىِ ايرانيها هم هست، اسلام هم همين را توصيه كرده است. اين را ما هم بايد در محيط ورزش و در محيطهاى ديگر حاكم كنيم. اين، فضاى معنوى - فرهنگى ورزش خواهد شد؛ همان چيزى خواهد شد كه شما مىگوييد براى رفتن به مصاف تهاجم فرهنگى، بايستى متمسّك به فرهنگ خودى شويم و كاملاً درست است.
به نظرم اين را شايد در يك سخنرانى هم گفته باشم. همين اخيراً - قبل از عيد - در يكى از مجلّات امريكايى، سرمقالهاى به وسيلهى يك نويسندهى معروف امريكايى نوشته شده بود كه خلاصهاش اين بود كه براى مقابله با كشورهايى مثل ايران - كه او البته تعبير زشتى مىكند؛ مثلاً ياغى - ما نمىتوانيم از راههاى نظامى و اقتصادى عمل كنيم؛ اينها راههاى تجربه شده و شكست خورده است؛ از راههاى فرهنگى بايد وارد شويم. تصريح هم مىكند. مىگويد چگونه بايد وارد شويم؟ در وسط همان صفحه، عكس كاملاً عريان يك زن را كشيده و گفته از اين طريق! گفته اينها را بايستى ترويج كنيم، تا بتوانيم بر آنها فائق آييم. راست هم مىگويد؛ راه اين است! متأسّفانه عدّهاى نمىفهمند در كشور چه كار مىكنند! البته به حول و قوّهى الهى نمىگذاريم و نخواهند توانست. ما اجازه نمىدهيم اين خيانت را به اين كشور و اين انقلاب انجام دهند و به پايان ببرند. اما اين هوسها در سرشان هست؛ مىخواهند مردم را به آن روز بدبختى و سيهروزى اين كشور برگردانند.
متن فیش :
استكبار بر روى تبليغات، خيلى حساب مىكند و البته اين غلط هم نيست! به يك معنا دستگاه استكبار، اشتباه هم نمىكند كه بر روى تبليغات حساب مىكند. هم در زمينههاى سياسى، كه ما وقتى در زمينهى سياسى بحث مىكنيم، جبههى مقابل را تعبير به «استكبار» مىكنيم - كه اين نامگذارى دلايلى دارد - و هم وقتى در جبههى مبارزهى فرهنگى بحث مىكنيم، جبههى مقابل را «فرهنگ غربى» يا «فرهنگ تهاجم» مىگوييم - كه اين نامگذارى هم باز دلايل خودش را دارد - فعلا بحث من بر سر مواجههى استكبار با نظام جمهورى اسلامى است.
متن فیش :
برادران! بياييد ما براى آيندگان، ميراثى از اين افتخارآميزتر به ارث بگذاريم. در بررسى عوامل بيرونى وضع كنونى، من تهاجم جبههى استكبار را، از همه مؤثرتر مىيابم. در فرهنگ ما، استكبار به آن مجموعهى قدرتى گفته مىشود كه با تكيه بر تواناييهاى سياسى و نظامى و علمى و اقتصادى خود و با الهام از نگرش تبعيض آميز به نوع بشر، مجموعههاى بزرگ انسانى - يعنى ملتها و دولتها و كشورها - را با سيطرهاى قلدرانه و تحقير آميز، به سود خود زير فشار و استثمار مىگذارد؛ در كار آنها دخالت و به ثروت آنها دست اندازى مىكند؛ به دولتها زور مىگويد و به ملتها ستم مىورزد و به فرهنگها و سنتهاى آنان، اهانت روا مىدارد. مثالهاى بارز آن را استعمار كهن و سپس استعمار نو و اخيرا تهاجم همه جانبهى سياسى و اقتصادى و تبليغاتى و حتى نظامى، از سوى استعمارگران ديروز و وارثان آنها، در برابر چشم ملتهاى ما نهاده و طعم تلخ آن را به ايشان چشانده است. قدرتهاى غربى در اين تهاجم مؤثر، از پيشرفت علم و تكنولوژى و از برخى خصال ملى و بومى خود بهره بردهاند. ما دشمن را ملامت نمىكنيم. كسانى سزاوار ملامتند كه با كوته بينى و راحت طلبى و خود خواهى، زمينهى پيروزى دشمن و زوال خويش را فراهم ساختند. غرب در تهاجم همه جانبهى خود، ايمان و خصال اسلامى ما را نيز هدف قرار داد و در سايهى متاع دانش خود كه همه بدان احساس نياز مىكردند، فرهنگ اباحيگرى و بىمبالاتى در دين و اخلاق را - كه خود دچار آن است - مصرانه به جوامع ما صادر كرد. بىشك اين لجنزار اخلاقى، روزى كه چندان دور نيست، تمدن كنونى غرب را در خود فرو خواهد برد و محو خواهد كرد. دنياى اسلام، امروز بر اثر آن تهاجم خصمانه، به اضافهى عوامل درونى نسلهاى گذشته، در وضعى مصيبتبار است. فقر و جهل و عقبماندگى علمى و ضعف اخلاقى و از همه بدتر تسلط فرهنگى و بعضا سياسى دشمنانش بر آن، از يك سو و گرفتاريهاى بزرگى از قبيل مسألهى فلسطين و مسائل افغانستان، لبنان، عراق، كشمير، بوسنى و هرزگوين، قفقاز و غير آن از سوى ديگر، فهرست بلندى از مسؤوليتهاى الهى و انسانى را در برابر حكومتها و شخصيتهاى سياسى و رهبران جهان اسلام قرار داده است.
متن فیش :
در زمينهى مسائل سياست خارجى، در زمينهى مسائل انتخابات رياست جمهورى، بحمدالله ملت ايران مواضع خوبى نشان داده است و نشان خواهد داد. در همهى اين قضاياى سياسى يا فرهنگى، دشمن مىكوشد براى خود جاى پا باز كند و وارد معناى ذهنى فرهنگى ملت ايران شود. ملت ايران هم محكم ايستاده است و بايد بايستد. حتى ديده شده است كه دشمنان نسبت به كانديداهاى رياست جمهورى اظهار نظر مىكنند، حرف مىزنند، تحليل مىكنند. مىگويند اين فرد به غرب نزديكتر است، اين فرد از اسلام بيشتر دفاع مىكند، آن شخص كمتر دفاع مىكند! يعنى دشمنان مىخواهند در همهى امور دخالت كنند. ملت ايران در همهى اين ميدانها، بر اصول اسلامى پاى خواهد فشرد. اين را همهى دنيا بايد بداند. از جملهى اين اصول، ايستادگى در مقابل استكبار و روحيهى استكبارى دولتهايى است كه مىخواهند در مسائل داخلى كشور ما جاى پايى باز كنند و دخالت نمايند؛ ولى ملت ما با دقت نگاه خواهد كرد و بايد دقت كند. اگر كسى از نامزدهاى رياست جمهورى، كمترين نشانهى نرمشى در مقابل امريكا، در مقابل دخالتهاى دولتهاى غربى،در مقابل تجاوزهاى فرهنگى و سياسى بيگانگان نشان دهد، همهى دنيا بايد بدانند كه ملت ما به چنين كسى قطعا رأى نخواهد داد. مردم به كسى رأى مىدهند كه بدانند در مقابل امريكا و افزونطلبيهاى دولتهاى متجاوز و پرتوقع و خودكامه و كسانى كه مىخواهند ارادهى خود را بر ملت ايران تحميل كنند، خواهد ايستاد و نيز در مقابل تهاجم فرهنگ بيگانه ايستادگى خواهد كرد. مردم به كسى كه بيشتر اين مواضع را از او ملاحظه كنند، بيشتر گرايش پيدا مىكنند. البته ما متن مردم را مىگوييم. ممكن است در گوشهاى، چهار نفر آدم هم باشند كه داراى سلايق مخصوصى باشند و عكس متن مردم فكر كنند. ما به آنها كارى نداريم. متن ملت ايران، اين است. مواضع ملت ايران، همان مواضعى است كه به خاطر آن انقلاب كرده، هجده سال مقاومت كرده و هشت سال جنگ تحميلى را اداره كرده است. اين را بايد همهى مردم دنيا بدانند و خواهند دانست. من از تفضلات الهى و توجهات خاص حضرت ولىاللهالاعظم ارواحنافداه و ادعيهى زاكيهى روح مطهر امام بزرگوار اطمينان دارم كه پروردگار كمك خواهد كرد و در اين تجربه هم مردم انشاءالله آنچه را كه به صلاح دين و دنياى آنهاست، همان را پيش خواهند برد و انشاءالله ملت ايران به لطف پروردگار، شاهد دوران ديگرى از پيشرفت و ترقى خواهد بود.
متن فیش :
ما عبادات فردى، عبادات اجتماعى و عبادات سياسى داريم؛ عبادات ناب و خالص داريم كه مربوط به نيمهشبهاست، مال هنگام دعا و مناجات و هنگام سخن گفتن با خدا و تضرع است. هر كدام از اينها يك درجه است. هر كدام از اينها، شما را مثل پولاد آبديده محكم مىكند؛ اين جوانان را مستحكم مىكند؛ آنها را خللناپذير و در مقابل نفوذ شيطان، نفوذ دشمن، نفوذ عوامل فساد و در مقابل تهاجم فرهنگى، آسيبناپذير مىكند.
متن فیش :
در محاصرهى اقتصادى و در كارهاى گوناگون و تهديدهاى مختلف هم اين گونه است. البته معارضهى سياسى و فرهنگى دولتها، بخش كوچك معارضه با جمهورى اسلامى است. بخش مهمتر، معارضهى فرهنگى غرب با نظام جمهورى اسلامى است كه يك معارضهى عميق و بلند مدت است. ايستادگى در مقابل اينها روح حسينى مىخواهد. آن كسانى كه امروز در مقابل تهاجم و توطئه آفرينيهاى دشمنان ما در جبههى استكبار، در كار جهادى و سياسى ايستادگى مىكنند، كار حسينبنعلى عليه السلام را مىكنند. پس عظمت حركت حسينبنعلى عليه السلام، اينجاست
متن فیش :
در بخش ديگر و گستردهتر مسائل فرهنگى، يعنى فرهنگ عمومى، وظائف مسؤولان كشور سنگينتر و حساستر است. امروز حتى ديرباورترين اشخاص نيز خط و نشان دشمنان سوگندخوردهى انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى را در صحنهى پر ماجراى تهاجم فرهنگى، به وضوح مشاهده مىكنند.
در اين تهاجم خطرناك، نه فقط ارزشهاى اسلامى، بلكه فرهنگ اصيل ملى مردم، و بيشتر باورهاى راهگشا و مبارك آنان، آماج تيرهاى زهرآگين دشمنان قرار گرفته است و صدها رسانهى گفتارى و تصويرى و نوشتارى و انبوهى از نويسندگان و پژوهشگران و گويندگان و هنرمندان و پشت سر آنان، سياستبازان و سرمايهداران و مزدورانشان از چهار گوشهى جبههى استكبار، ايران اسلامى و ملت سرافراز آن و به ويژه نسل جوان نام آور و شجاع آن را هدف گرفتهاند.
همهى اين حقايق مهم و هشدار دهنده، مسؤولان فرهنگى كشور را به تدبيرى برتر و اهتمامى بيشتر و تلاشى گستردهتر فرا مىخواند و به ويژه شوراى عالى انقلاب فرهنگى را كه در جهاد ملى، با بىسوادى و عقبماندگى علمى و تبعيت فرهنگى، در حكم ستاد مركزى و اصلى است، به تحرك و نوآورى و همت گمارى بر مىنگيزد.
متن فیش :
يك بخش ديگر، امنيت فرهنگى و امنيت اخلاقى است. مردم به جوانان و به فرزندان خود علاقهمندند و از اينكه آنها دچار اعتياد بشوند، دچار فساد اخلاق بشوند، دچار وسوسههايى بشوند كه آنها را از مسير درست زندگى دور بيندازد، نگرانند؛ اين نگرانى و دغدغه را چه كسى برطرف مىكند؟ چه چيزى برطرف مىكند؟ امنيت فرهنگى. امنيت فرهنگى را هم در بخش عظيمى، نيروهاى بسيج، نيروهاى مؤمن، جان بر كف، تأمين مىكنند.
تركيب نيروهاى مسلح در كشور ما يك تركيب منطقى و عالى است. ارتش در جاى خود، سپاه در جاى خود، بسيج در جاى خود، نيروى انتظامى در جاى خود؛ هر كدام با وظايف مشخص مشغول كارند و محصول همهى اينها عبارت است از امنيت كشور. و آن وقتى كه دشمن قصد تهاجم داشته باشد - چه تهاجم فرهنگى، چه تهاجم شهرى و شهروندى، چه تهاجم از بيرون مرزها - حضور اين نيروها براى اين ملت مايهى افتخار است؛ مايهى سربلندى و عزت است.
متن فیش :
يكى از كارهاى بسيار مهمى كه امروز در دستور كار آنهاست، تهاجم خبرى، تبليغى، فرهنگى و اخلاقى به كشور ماست. امروز اين تهاجم، اوج تهاجم فرهنگى است. البته مخصوص كشور ما نيست؛ در همهجا اينها دارند كار فرهنگى مىكنند؛ منتها ما آماج هدف آنها هستيم. بسيارى از هدفهاى استكبار جهانى در زمينههاى تبليغى و فرهنگى و رسانهيى متوجه به ماست؛ ما بايد در مقابل اينها خود را مجهز كنيم.
متن فیش :
چرا ايران بايد در رديف كشورهاى بهاصطلاح در حال توسعه - يعنى توسعهنيافته - قرار بگيرد؟ «در حال توسعه» يك تعبير تعارفآميز است؛ يعنى عقبمانده و توسعهنيافته. مگر ذهن و استعداد و قدرت فكرى ما از كسانى كه امروز دويست سال در دنياى علم پيشتازند، كمتر است؟ مىبينيد كه كمتر نيست. آنها از لحاظ علمى دويست سال از ما جلوترند؛ اين گناه پادشاهان است؛ گناه نظام ديكتاتورى است؛ گناه خاندانهاى پليدى است كه بر اين كشور حكومت كردند؛ گناه خاندان پهلوى است. همين احساسى كه امروز من و شما داريم و بايد در اين كشور حاكم مىبود، يك روز آن را كوبيدند و خفه كردند. چرا خفه كردند؟ چون رؤساى اين كشور، دستنشاندههاى همان قدرتهايى بودند كه نمىخواستند اين كشور اينطور حركت و رشد كند؛ نمىخواستند اين منبع ثروت مفت و مجانى را از دست بدهند. اگر صاحب خانه بيدار باشد، دزد نمىتواند وسايل خانه را جلوى چشم او جمع كند و ببرد. يا بايد صاحبخانه را خواب كنند، يا بايد دست و پايش را ببندند؛ والا اگر بيدار باشد، دست و پايش باز باشد و قدرت هم داشته باشد، مگر به دزد اجازه مىدهد؟ كسانى كه مىخواستند ايرانى خواب باشد، دست و پايش بسته باشد و حركتى در راه مالك شدن موجودى و ثروت طبيعى خود نكند، آمدند كسانى را در رأس اين مملكت گذاشتند. رضاخان را انگليسىها گذاشتند؛ محمدرضا را اتحادى ميان انگليس و امريكا بر اين مملكت گذاشت. پنجاهوچند سال اينها اين مملكت را در درخشانترين فرصتهاى جهانى معطل و معوق گذاشتند. نه فقط از لحاظ سياسى و امنيتى، بلكه از لحاظ فرهنگى نيز ما را عقب نگه داشتند. من كه مىگويم تهاجم فرهنگى، عدهيى خيال مىكنند مراد من اين است كه مثلا پسرى موهايش را تا اينجا بلند كند. خيال مىكنند بنده با موى بلند تا اينجا مخالفم. مسألهى تهاجم فرهنگى اين نيست. البته بىبندوبارى و فساد هم يكى از شاخههاى تهاجم فرهنگى است؛ اما تهاجم فرهنگى بزرگتر اين است كه اينها در طول سالهاى متمادى به مغز ايرانى و باور ايرانى تزريق كردند كه تو نمىتوانى؛ بايد دنبالهرو غرب و اروپا باشى. نمىگذارند خودمان را باور كنيم. الان شما اگر در علوم انسانى، در علوم طبيعى، در فيزيك و در رياضى و غيره يك نظريهى علمى داشته باشيد، چنانچه برخلاف نظريات رايج و نوشته شدهى دنيا باشد، عدهيى مىايستند و مىگويند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظريهى فلانى است؛ حرف شما در روانشناسى، مخالف با نظريهى فلانى است. يعنى آنطورى كه مؤمنين نسبت به قرآن و كلام خدا و وحى الهى اعتقاد دارند، اينها به نظرات فلان دانشمند اروپايى همان اندازه يا بيشتر اعتقاد دارند! جالب اينجاست كه آن نظريات كهنه و منسوخ مىشود و جايش نظريات جديدى مىآيد؛ اما اينها همان نظريات پنجاه سال پيش را به عنوان يك متن مقدس و يك دين در دست مىگيرند! دهها سال است كه نظريات پوپر در زمينههاى سياسى و اجتماعى كهنه و منسوخ شده و دهها كتاب عليه نظريات او در اروپا نوشتهاند؛ اما در سالهاى اخير آدمهايى پيدا شدند كه با ادعاى فهم فلسفى، شروع كردند به ترويج نظريات پوپر! سالهاى متمادى است كه نظريات حاكم بر مراكز اقتصادى دنيا منسوخ شده و حرفهاى جديدى به بازار آمده است؛ اما عدهيى هنوز وقتى مىخواهند طراحى اقتصادى بكنند، به آن نظريات كهنهى قديمى نگاه مىكنند! اينها دو عيب دارند: يكى اينكه مقلدند، دوم اينكه از تحولات جديد بىخبرند؛ همان متن خارجى را كه براى آنها تدريس كردهاند، مثل يك كتاب مقدس در سينهى خود نگه داشتهاند و امروز به جوانهاى ما مىدهند. كشور ما مهد فلسفه است، اما براى فهم فلسفه به ديگران مراجعه مىكنند!
متن فیش :
كسانى كه رژيم پهلوى را روى كار آوردند، هيچ كدام از شاخصههاى مليت را حاضر نبودند تحمل كنند. البته مليت ما از اول با اسلام آميخته بود؛ زبانمان، آدابمان، دانشمان و دانشمندانمان با اسلام آميخته بودند. در تاريخ مىبينيد كه دانشمندان برجسته و نامآور و ماندگار ما كسانى هستند كه دانش دين را در كنار دانشهاى معمولى زندگى دارا بودند؛ يعنى همهى دانشها از مجموعهى دين برآمده است. البته اين به آن معنا نيست كه طلاب مدرسهى دينى اين خصوصيت را داشتند؛ نه، جامعه، جامعهى دينى بود. فرهنگ ما، دانش ما، رفتار ما و سنتهاى ما با دين آميخته است و بسيارى از آنها از دين سرچشمه گرفته است. وقتى با هويت ملى و شاخصههاى آن مبارزه مىكردند، قهرا مبارزهى با دين جزوش بود و چون دين و ايمان پشتوانهى همهى ارزشهاى انسانى است، طبعا با ايمان هم بشدت مخالفت مىكردند. اينها حاضر نشدند قبول كنند كه ما حتى لباس محلى داشته باشيم. ما ايرانىها با چند هزار سال سابقه، لباس بومى نداريم و لباس محلى و بومىمان را نمىشناسيم، در حالىكه خيلى از كشورهاى ديگر دنيا دارند. البته لباس بومى، مانع پيشرفت هم نيست؛ اما ما نداريم؛ چون آنها نگذاشتند. اين، عمل به همان توصيهيى است كه مىگفت ايرانى بايد از فرق سر تا نوك پا فرنگى شود! ببينيد خودباختگى تا كجا. اينكه من هميشه مىگويم تهاجم فرهنگى، تهاجم فرهنگى اين است.
تهاجم فرهنگى غير از تبادل فرهنگى است؛ غير از گرفتن برجستگيها و زبدهگزينى از فرهنگهاى ديگر است؛ اين، چيزى است مباح، بلكه واجب. اسلام به ما دستور مىدهد، عقل هم بهطور مستقل از ما مىخواهد كه هر چيز خوب، زيبا و باارزشى را كه در هر كجا مىبينيم، آن را فرا بگيريم و از آن استفاده كنيم. اين جملات معروف متداول در زبانهاى مردم ما كه «اطلبوا العلم ولو بالصين» يا «انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال»؛ نگاه نكن حرف خوب، سخن حكمتآميز، دانش و معرفت را چه كسى دارد مىگويد، اگر سخن خوب است، آن را فرابگير، اين گرفتن، گرفتن فرهنگى است و اخذ فرهنگى، تبادل فرهنگى و زبدهگزينى فرهنگى، يك چيز لازم است و اين، غير از تهاجم فرهنگى است. من بارها گفتهام كه يك وقت هست كه يك انسان با ميل خود و بر طبق نياز و اشتها و ضرورت زندگىاش يك نوع غذا، يك نوع دارو يا مادهى لازمى را انتخاب مىكند و آن را داخل جسم خودش مىكند؛ اين، گزينش است، كه چيز خيلى خوبى است؛ اما يك وقت هست كه يك نفر را مىخوابانند و مادهاى را كه نه براى او لازم است و نه او به آن ميل و اشتهايى دارد و نه برايش مفيد است، بهزور در حلقش مىريزند، يا به او تزريق مىكنند؛ اين، نامطمئن است؛ اين، تهاجم فرهنگى است؛ همان كارى كه با ملت ايران در طول سالهاى متمادى كردند. از سياستمدارانى كه وابسته بودند، از آنهايى كه با قراردادهاى مالى دهنشان را مىبستند، هيچ توقعى نيست؛ اما از شخصيتهاى علمى و فرهنگى در آن دوران اين انتظار و توقع بود كه اگر داراى هر عقيدهيى هستند، ولو اسلام را هم قبول ندارند و ايمان اسلامى هم ندارند، براى هويت فرهنگى اين ملت ارج قائل شوند؛ اما ارجى قائل نشدند؛ دروازهها را باز كردند و چشمها را بستند و مجذوب و خيره شدند و ما را عقب انداختند. به خاطر همين، ما در ميدان علم و فناورى عقب مانديم. اينكه در عرف دورهى جوانى من - كه حالا خوشبختانه آنطور نيست و خيلى فرق كرده - واقعا هر كالايى به صرف خارجى بودن، مطلوب بود و به صرف داخلى بودن نامطلوب، فرهنگ عمومى آن زمانها بود و در داخل كشور هم جرأت و گستاخى كار علمى و تحقيقى و باز كردن بنبستها و شكستن مرزهاى دانش اصلا قابل تصور نبود و كسانى كه در خودشان چنين استعدادى مىديدند، به هيچ راهى جز اينكه در محيطهاى خارج از كشور كار كنند، فكر نمىكردند. اينكه ما خودمان بسازيم، خودمان توليد كنيم و خودمان ابتكار، اصلا متصور نبود. بنده از اطلاعات و گزارشهاى گوناگونى كه در اختيارم قرار گرفته، نمونههاى عينى خيلى فراوانى را سراغ دارم كه شايد بعضى از شماها هم اين موارد را بدانيد. اما امروز نه، امروز خوشبختانه اين حالت دليرى و خوداتكايى و شجاعت وارد شدن در ميدانهاى گوناگون هست. اين فرهنگ را انقلاب عوض كرد. مقولهى فرهنگ اين است. اين يك مثال و يك مصداق بود.
متن فیش :
پاسخگويى بايد به معناى صحيح كلمه وجود داشته باشد. بايد دستگاههاى فرهنگى كشور - چه آنچه مربوط به دولت است، چه آنچه زيرمجموعه دولت نيست، مثل صدا و سيما - روشن كنند كه در مقابل تهاجم گستردهى فرهنگى دشمنان چه تدابيرى را براى اعتلا و بارور كردن فرهنگ اسلامى و انقلابى و عموميت بخشيدن به نقاط برجستهى آن بهكار بستهاند. دستگاههاى اقتصادى هم بيان كنند كه براى بارور كردن اقتصاد كشور، پر كردن شكاف طبقاتى، برطرف كردن فقر و محروميت از طبقات محروم كشور و آباد كردن اين كشور پربركت و قابل آبادى در همهى مناطق وسيع آن، چه تلاشى انجام دادهاند. دستگاههاى علمى كشور - كه مديران آن در دانشگاهها و حوزههاى علميهى كشورند - مشخص كنند كه براى توليد علم، آزادانديشى علمى و تضارب افكار - كه ما از دانشگاه و حوزه اين مسائل را مطالبه كرديم - چه تلاش و كار بزرگى را انجام دادهاند؛ چقدر پيش رفتهاند و چه كارهاى ديگرى را بايستى انجام دهند. دستگاههاى صنعتى و دستگاه كشاورزى كشور هم توضيح دهند. قوهى قضاييهى كشور توضيح دهد كه براى احقاق حق مظلومان و براى اينكه مظلومان كشور حقيقتا قوهى قضاييه را ملجأ و مأواى خود بدانند و به آن پناه ببرند، چه تلاشها و كارهايى را انجام داده است. قوهى مقننه كه دو وظيفهى عمدهى قانونگذارى و نظارت را برعهده دارد، مشخص كند كه در امر قانونگذارى چه تلاشهايى را انجام داده تا قوانينى را بگذارنند كه براى تسهيل اصلاح حقيقى كشور لازم است؛ همچنين اين قوه مشخص كند كه در امر نظارت بر دستگاهها و مراقبت از صحت عمل آنها چه تلاشى را به انجام رسانده است.
متن فیش :
بزرگترين بلايى كه مستقيم و غيرمستقيم در اين دويست سال دوران استعمار بر سر ملتهاى مشرق و بخصوص ملتهاى اسلامى آمد، همين بود كه در مقابل تبليغات غرب مرعوب شدند و عقبنشينى كردند. اين تهاجم خونين و بسيار سهمگين را كه سردمداران استكبار غربى از طريق فرهنگ به آنها كردند، نتوانستند تحمل كنند و مجبور شدند عقبنشينى كنند و دستهايشان را بالا ببرند. در همهى زمينههاى زندگى، غربيها و اروپاييها فكرى را پرتاب كردند كه هركس با آن مخالفت كرد، شروع كردند به هوچيگرى و مسخره و اهانت كردن؛ فشار آوردند تا فرهنگ خودشان را حاكم كنند. اين فرهنگ تنها امتيازى كه داشت اين بود كه فرهنگ اروپايى بود؛ هيچ امتياز ديگرى نداشت. البته هركدام از ملتها فرهنگى دارند كه مىتوانند از يكديگر استفاده كنند و فرهنگ خود را با گرفتن تجربه و درس از ديگران تكميل نمايند. ما با اين مخالفتى نداريم و صددرصد موافقيم؛ اما آنچه در دنيا پيش آمد، اين نبود.
تفاوت بين تهاجم و تعامل فرهنگى در اين است كه تعامل فرهنگى مثل اين است كه شما بر سر بساط ميوه يا غذا و سبزىفروشى مىرويد و آنچه را كه ميلتان مىكشد، چشم شما و كامتان مىپسندد و با مزاجتان مساعد است، انتخاب مىكنيد و مىخوريد. در عالم فرهنگ هم همين است كه آنچه ديديد و پسنديديد و مناسب خود دانستيد و در آن ايرادى مشاهده نكرديد، از مجموعه و ملت ديگر مىگيريد؛ هيچ اشكالى هم نداد. «اطلبوا العلم ولو بالصين»؛ اين را هزار و چهارصد سال پيش به ما ياد دادند. در تهاجم فرهنگى به شما نمىگويند انتخاب كن، بلكه شما را مىخوابانند، دست و پايتان را مىگيرند و مادهاى را كه نمىدانيد چيست و نمىدانيد براى شما مفيد است يا نه، با آمپول به شما تزريق مىكنند. البته دنياى غرب نگذاشت ما حس كنيم كه دست و پايمان را گرفتهاند و به ما تزريق مىكنند؛ صورت قضيه را طورى قرار داد كه ما خيال كرديم انتخاب مىكنيم، در حالىكه انتخاب نمىكرديم؛ بر ما تحميل كردند. آن وقت اينها همان كسانى هستند كه اگر اندك خدشهاى به فرهنگ رايج و مورد قبولشان وارد شود، جنجال راه مىاندازند. شما ببينيد در فرانسه كه آن را مهد آزادى مىدانند، براى سه چهار دختر روسرىدار مسلمان چه سر و صدايى راه انداختهاند! اين است كه مىگوييم بايد فكر كنيم؛ بايد تحليل كنيم. انديشهى ترجمهاى براى يك ملت، سرنوشت بسيار سختى را بهوجود مىآورد. اين توصيهى هميشگى من به شما جوانان عزيز است.
متن فیش :
تهاجم فرهنگى يك مسألهى بسيط نيست؛ بلكه طراحيها و برنامهريزيهايى كه دشمن براى هدف قرار دادن اعتقاد، اخلاق و فضيلت در قشرهاى مختلف مىكند، هركدام به نحوى با وسايل و ابزارهاى فرهنگى است و طبعا مقابله با آنها نيز متنوع است و نمىشود يك نسخهى واحد براى همه جا نوشت. به نظر من در محيط دانشگاه، همين مجموعهها - تشكلهايى كه نامهاى هم به نام آنها خطاب به بنده خوانده شد - خوب كار مىكنند. الان كارهاى خوبى در دانشگاهها انجام مىگيرد. آنطور كه من در ذهنم هست، در بعضى از دانشگاهها كارهاى بسيار خوب فرهنگى از طرف خود جوانان انجام مىگيرد. اين را هم عرض كنم كه در خيلى از اين زمينهها اصلا شما نبايد از بنده بپرسيد كه چهكار كنيم. شما خودتان جوانيد، با فكر و دانشجو هستيد؛ بگرديد ببينيد چهكار بايد بكنيد. خيلى تلاش و مجاهدت در زمينههاى فرهنگى خوب مىشود كرد؛ البته مواظب باشيد عميق باشد. كار سطحى فرهنگى مفيد نيست؛ گاهى هم مضر است.
با توجّه به اينكه يكى از جنبههاى تهاجم دشمن، تهاجم فرهنگى و فاسد كردن جوانان و بخصوص زنان و توجه دادن مردم به شهوات و نفسانيّات است و در بسيارى از جوامع اسلامى، دشمنان ابتدا از اين طريق مردم را خلع سلاح كردهاند، و نيز با توجّه به بحران كنونى حجاب در جامعه و حتّى در دانشگاهها، وظيفهى مردم، بخصوص دانشجويان و تشكّلهاى اسلامى در جامعه و در دانشگاهها چيست و راه حل، حكم و توصيهى شما در اين مورد به تشكّلهاى اسلامى چيست؟
توصيهى بنده معلوم است: حجاب را رعايت كنيد و اين لازم و واجب است. به برادر يا خواهرى كه اين نامه را نوشتهاند، مىخواهم بگويم اينطور هم نيست كه شما مىگوييد زنهاى ما بىحجاب شدهاند. ممكن است بعضى بگويند چشم شما به خواهرانى افتاده كه همه حجاب دارند؛ نه، من گاهى به خيابان مىروم تا مخصوصاً وضع مردان و زنان را ببينم؛ البته با نگاه حلال و نه حرام. آنطور كه بعضى تصوير مىكنند، به نظر من نمىآيد. البته چرا، اشكالاتى وجود دارد؛ من هم از همهى گوشه و كنارها با خبر نيستم. هرجا چنين وضعى وجود داشته باشد، راه آن نهى از منكر است.
متن فیش :
اينكه ما بتوانيم طرح كلى دشمن را در مورد خودمان بدانيم، بخشى از توان دفاعى ماست؛ به اين مسأله توجه داشته باشيد. ندانستن اينكه دشمن چه در سر دارد و چه مىخواهد بكند، غفلتى است كه ممكن است ما را از امكان برخورد و دفاع محروم كند؛ ما بايد اين را كاملا بدانيم. از سالهاى هفتادوسه و هفتادوچهار بتدريج و بهصورت روزافزون، مبارزهى اعتقادى - اخلاقى شروع شد. بنده همان وقتها شروع اين مبارزه را احساس كردم. بحث تهاجم فرهنگىاى كه مطرح كرديم، ناشى از اين بخش قضيه بود. در كنار حركات عملى سياسى و اقتصادى و غيره، حقيقتا يك تهاجم در زمينهى مسائل فرهنگى و با ابزارهاى فرهنگى آغاز شد.
متن فیش :
حال شما ببينيد كه در وضع كنونى و با اين جغرافياى فرهنگى و سياسى و نظامى و اقتصادى موجود دنيا، چنين كشورى با اين اهداف و با اين موقعيت و جايگاهى كه براى خود انتخاب كرده، در اين جنگ رسانهاى چه موضعى دارد. طبيعى است كه ما مورد تهاجم باشيم؛ يعنى هيچ شبههاى نبايد به ذهن راه بيابد در اينكه ما يكى از اهداف اصلى و اولى تهاجم رسانهاى هستيم. حالا ما در مقابل اين تهاجم در اين جنگ بزرگ و البته نابرابر، مىخواهيم وظايفمان را انجام دهيم. چه كار بايد بكنيم؟ شما ببينيد كار ما چقدر سنگين و حساس است! پرتوقعى ما از شما، ناشى از اين است.
متن فیش :
اين تابلو تهاجم فرهنگى را كه ما چند سال پيش بلند كرديم و عدهاى سنگبارانش كردند، خوشبختانه اينها قبول و بلند كردهاند. الان در همهى اين تشكلهاى كوچك ناشناخته و احصا نشده، جهت واحدى وجود دارد و آن مبارزه با تهاجم فرهنگى است. از بچهها مىپرسيد شما مىخواهيد چه كار كنيد؛ اين كتاب، نمايشنامه، جزوه، بروشور و شعر را براى چه نوشتيد و اين انجمن را براى چه درست كرديد؟ مىگويند مىخواهيم با تهاجم فرهنگى مبارزه كنيم. اين كار خيلى مبارك است و اين را دست كم نگيريد. در بين همينهاست كه شما آن معدنهاى الماس و طلا را پيدا مىكنيد: «الناس معادن كمعادن الذهب والفضة». برويد و آنها را شناسايى و گزينش كنيد و به شكل حساب شدهاى وارد مجموعه نماييد. البته مىتوانيد مجموعه را داراى دهليزها و گردونها و گيتيهاى گوناگون كنيد تا اينها را راحت و بىدغدغه وارد كنيد؛ يعنى از يك قرنطينهى ناآشكارى بگذرانيد و بعد وارد اصل مجموعه كنيد. از اين كارها بايد بكنيد.
متن فیش :
سالها پيش، من يك روز راجع به تهاجم فرهنگى صحبت كردم و گفتم دشمن از روزنههاى فرهنگى به ما حمله مىكند؛ اما متأسفانه عدهاى اين را نفهميدند. بعضى صريح و بعضى هم در پرده گفتند فلانى به چه چيزى حمله مىكند؟! كدام تهاجم، چه تهاجمى؟! امروز بعد از گذشت چند سال، آدمهاى ديرفهم كمكم مىفهمند كه تهاجم فرهنگى يعنى چه! موج حملات فرهنگى دشمن كه ايمان جوانان را هدف قرار داده، حالا به چشمشان مىآيد و ابراز نگرانى مىكنند! مىبينند در همهى محيطهايى كه جوانان حضور دارند، دشمن مىخواهد جاپايى از خود به جا بگذارد و عقيدهى آنها را به انقلاب و دين و امام برگرداند؛ حتى عدهاى در اينكه اين ملت استقلال مىخواهد، خدشه مىكنند! يعنى درست همان خواست دشمن؛ يعنى تهاجم فرهنگى. مسؤولان كشور اين خودآگاهى را لازم دارند تا بدانند دشمن از كجا حمله مىكند. اگر فهميدند، بيدار خواهند بود. آنگاه شجاعت و تقوا و پاكدامنى آنها به كار اين ملت خواهد آمد.
متن فیش :
دشمن در تهاجم فرهنگى خود سعى مىكند مقاومت را در ميان مردم ما از حيثيت و اعتبار بيندازد؛ در واقع مقاومتشكنى كند و سنگرها را از بين ببرد. مهمترين سنگر يك انسان، ايمان و انگيزه و عشق اوست. نبايد اجازه دهيد اين سنگر را در دلها فرو بريزند و از بين ببرند.
متن فیش :
در نگاه واضحى كه انسان به مسائل مىكند، مىتواند چند نقطه را بهروشنى پيدا كند. يك نقطه، نظريهى حكومت اسلامى است. اين، يكى از موارد آماج حملات دشمن است. يا به مبانى اسلام، يا به قانون اساسى و يا به برخى از بخشهاى برجستهى نظام اسلامى كه علامت و شاخصهى نظام است، تهاجم فكرى و نظرى مىشود. اين تهاجم از تهاجم عملى كماهميتتر نيست. چون - همانطور كه آقايان اشاره كردند - تكيهى نظام اسلامى به قدرت مردم است. قدرت مردم هم با ايمان آنهاست؛ اگر مؤمن باشند، دفاع خواهند كرد؛ اما اگر پايهى ايمان سست شد، اين پشتيبانى و اين دفاع به مرور از بين خواهد رفت. بنابراين چيزى كه ايمان و اعتقاد راسخ مردم را هدف گرفته است، نبايد دستكم گرفت. علاج اين كار، پيكار نظرى است. يك حركت علمى در اين زمينه لازم است. البته ما دولت را از اين مسؤوليت بركنار نمىكنيم. خطاب و عتاب ما در طول اين سالها تا امروز به وزارت ارشاد و دستگاههايى كه تبليغات رسمى را بر عهده دارند، به خاطر همين جهت بوده است. بالاخره دولت يكى از مهمترين مسؤوليتها را بر عهده دارد؛ كمااينكه صدا و سيما بخش مهمى از اين مسؤوليت را بر عهده دارد؛ كمااينكه همهى دستگاههاى هنرى كه به نظام اسلامى وابستهاند، مسؤولند؛ ليكن مسؤوليتهاى دولتى را نبايد نافى مسؤوليتهاى علما و حوزههاى علميه گرفت. بالاخره توليد و تبيين و تدوين فكر، كار حوزههاى علميه است و حوزههاى علميه بايد در اين زمينه وارد ميدان شوند.
متن فیش :
مسألهى دوم، توجه به فرهنگ عمومى كشور است. من به دوستان - از جمله به رئيس جمهور محترم - قبلا اين را عرض كردهام. يكى از مسائلى كه دشمن بهطور جدى در كشور تبليغ مىكند، مسألهى اباحيگرى است. اباحيگرى اعتقادى و عملى، يعنى پايبنديها و تقيدات و تكيهگاههايى كه يك انسان را در حركت خود به سمت هدف مشخصى عازم و مصمم مىكند، از او گرفتن و او را سرگردان و لنگ كردن. اين را بايد جدى بگيريد. يكى از سياستهاى دشمنان اسلام اين است كه ايمان مردم را بگيرند و اعتقاد آنها به انقلاب را سلب كنند. چند سالى است كه اين را در تبليغاتشان شروع كردهاند. بنده از همان اوايلى كه اين تبليغات در رفتارهاى دشمنان كشور، اجرايى و عملياتى شده بود - حدود ده، يازده سال پيش - متوجه اين نكته شدم و به همه، بخصوص به مسؤولان فرهنگى هشدار دادم و گفتم اينها مىخواهند اصل اعتبار انقلاب را زير سؤال ببرند؛ انقلابى كه يكى از افتخارات تاريخ بشرى در زمان ماست؛ انقلابى كه يك ملت با دست خالى و به بركت ايمان، آن هم در مقابل يك دژ علىالظاهر تسخيرناپذير استكبار در اين منطقه آن را بر پا كرد و موفق شد؛ انقلابى به نام خدا؛ انقلابى در راه ارزشهاى اسلامى؛ انقلابى كه ملتهاى مسلمان را به اسلامشان اميدوار و به هويت اسلاميشان دلگرم كرد؛ انقلابى كه در همهى نقاط جهان ملتها را خودباورى بخشيد و آنها احساس كردند كه يك ملت - وقتى كه عزم و ارادهاى از خود نشان دهد - مىتواند بر بزرگترين موانع پيروز شود و فائق آيد. دشمنان مىخواستند پيام آزادى، معنويت، ارزش و فضيلت و كرامت انسانىاى را كه در اين انقلاب بود، نديده بگيرند. اين كارى بود كه به صورت برنامهريزى شده و با انواع و اقسام طرق تبليغاتى، آن را دنبال كردند. البته - متأسفانه - يك عده غافل، به صورت پادو در داخل هم همانها را تبليغ كردند و هنوز هم مىكنند. اين براى آن است كه پشتوانهى فكرى - كه در واقع تكيهگاه اراده و عزم راسخ مردم است - از آنها گرفته شود و مردم احساس كنند پشتشان خالى است. مگر بدون ايمان و اعتقاد و بدون باور به راهى كه انسان در آن قدم گذاشته، مىشود آن راه را ادامه داد؟ همه بايد مسائل فرهنگى را جدى بگيرند. مظهر اين تهاجم، همان اباحيگرى است كه از راه خدشه در اعتقادات، تشويق جريانهاى خلاف اخلاق در جامعه و تشويق و ترويج انواع و اقسام فسادها ايجاد مىشود. اينها چيزهايى است كه همهى مسؤولان كشور بايد به آن بسيار توجه كنند و فقط مخصوص مسؤولان فرهنگى نيست.
متن فیش :
البته متن ملت عزيز ما، تسليم فشار تبليغاتى دشمن نشده و نخواهد شد؛ اما كسانى كه خودشان اشتباه كردند، در بين ما هستند. اينها راه غلطى رفتند و بعضى از مجموعهها را هم با خودشان به راه غلط كشاندند. امام به ملت ما ياد دادند كه بايد مسؤولان در فكر ضعفا و پابرهنهها باشند و به نيازهاى مردم توجه كنند. آنها در تبليغات و در تهاجم فرهنگى خود، توجه به خواست قدرتهاى استكبارى را ملاك قرار دادند؛ ببينند امريكا از چه چيزى بدش مىآيد، از آن پرهيز كنند؛ ببينند قلدران و زورگويان عالم به چه چيزى تمايل دارند، به طرف آن حركت كنند. اين نقطهى مقابل تعاليم جمهورى اسلامى است كه در گفتار امام بزرگوار ما تجلى مىكرد. امام به ما ياد دادند كه هرچه فرياد داريد، بر سر امريكا بكشيد؛ اما عدهاى فريادهاى خود را بر سر خوديها كشيدند؛ به ديگران هم ياد مىدهند كه بر سر همديگر فرياد بكشند! امام در وصيتنامه و در تعليمات دوران حيات بابركت خود تكرار مىكردند كه از غريبهها و نامحرمها و نفوذيها برحذر باشيد. مراقب باشيد تا كسانى كه با اين انقلاب و اين نظام و اين اسلام و با منافع مردم هيچ ميانهى خوبى ندارند، در اركان تصميمگيرى كشور نفوذ نكنند. مسألهى غريبهها و نااهلها و نامحرمها را، اول امام مطرح كردند. اينها در مقابل آن جهت و آن خط روشن، مىگويند از دوستان و از خوديها برحذر باشيد و پرهيز كنيد. اينها را با نامهاى گوناگون و چپ و راست مطرح مىكنند. اگر شما هر كدام از اين راديوهاى بيگانه را باز كنيد، در هر يك از برنامههايشان، حداقل چند بار اسم جناح محافظهكار و نوگرا را مطرح مىكنند؛ تعبيراتى كه ملت ايران و علاقهمندان به انقلاب و مؤمنان و وفاداران به مصالح عمومى اين ملت و اين كشور را به جبهههاى مختلفى تقسيم مىكند. امام مىگفتند ايران يكپارچه، ملت متحد و همزبان؛ اما عدهاى سعى مىكنند طبق خواست و ميل و صلاحديد دشمنان اين ملت، جهات غيرعمومى را - قوميتها و مذاهب و دسته دسته كردن مردم و بازى با الفاظى از قبيل حزب و امثال آن را - در ميان مردم رايج كنند و يكپارچگى مردم و آن وحدتى را كه مىتواند ايران اسلامى را از لابلاى توفانها عبور دهد، به هر شكلى دچار انشقاق و پراكندگى كنند.
متن فیش :
شهر قم شهر علم است، شهر جهاد است، شهر بصيرت است. بصيرت مردم قم يكى از آن نكات بسيار مهمى است كه در طول اين سى و چند سال همواره خود را نشان داده است. جالب است كه پيدايش شهر قم هم ناشى بود از يك حركت جهادى و توأم با بصيرت. يعنى خاندان اشعريون كه آمدند اين منطقه را محل سكونت خودشان قرار دادند، در واقع اينجا را پايگاهى كردند براى نشر معارف اهلبيت (عليهمالسّلام)؛ يك مجاهدت فرهنگى را در اينجا شروع كردند. اشعريون قبل از آنكه به قم بيايند، جهاد در ميدان نبرد هم انجام داده بودند؛ جهاد نظامى هم كرده بودند؛ بزرگِ اشعريون در ركاب جناب زيدبنعلى (عليهماالسّلام) مبارزه كرده بود؛ لذا بود كه حجاجبنيوسف بر اينها خشم گرفت و اينها مجبور شدند بيايند و اين منطقه را با تلاش خود، با بصيرت خود، با دانش خود، منطقهى علم قرار بدهند. همين هم موجب شد كه حضرت فاطمهى معصومه (سلام اللَّه عليها) وقتى به اين ناحيه رسيدند، اظهار تمايل كردند كه به قم بيايند؛ به خاطرِ بودن همين بزرگان اشعريون. آنها رفتند از حضرت استقبال كردند، حضرت را به اين شهر آوردند و اين بارگاه نورانى از آن روز و از بعد از وفات اين بزرگوار در اين شهر نورافشانى ميكند. مردم قم كه پديد آورندهى اين حركت عظيم فرهنگى بودند، از آن روز پايگاه معارف اهلبيت را در اين شهر تشكيل دادند و صدها عالم، محدث، مفسر و مبيّن احكام اسلامى و قرآنى را به شرق و غرب دنياى اسلام فرستادند. از قم، علم به اقصاى خراسان و اقصاى عراق و شامات رفت. اين، بصيرت آن روزِ مردم قم است؛ كه پيدايش قم بر اساس جهاد و بصيرت شد.
متن فیش :
تدابيرى انتظار نمىرفت- اين برجستگىهائى كه در دورهى هشت سال دفاع مقدس به وجود آمد- اتفاق افتاد، با هزينههاى زيادى هم همراه بود. چقدر جان عزيز فدا شد، چقدر ثروت مال و ثروت وقت مصرف شد. شما امروز آنها را در واقع با كار هنرى خودتان بازآفرينى مىكنيد. همان تأثيراتى را كه آن حادثه مىتوانست در يك نسل، در يك جامعه باقى بگذارد، شما با اين نوشتهى خودتان، با اين فيلم خودتان، با اين كار هنرى خودتان كه بازآفرينى آن حادثه است، در مخاطب خودتان ايجاد مىكنيد. اين خيلى كار بزرگى است، خيلى كار مهمى است؛ شما براى آن تابلوى پرشكوه و پر از ريزهكارى و ظرافت و زيبائى آئينه مىشويد. خود اين كار فرهنگى و كار هنرى شما كه روايت آن جهاد مقدس هست، جهاد است؛ زيرا سعى بر اين بوده كه آن مفاهيم والا به دست فراموشى سپرده بشود؛ براى اين تلاش شده، كار شده. آن عزتى، اعتماد به نفسى، احساس اقتدارى كه از ناحيهى معنويت رزمندگان ما و جامعهى اسلامى ما احساس شد و توانست آن حادثهى عجيب و شگفتانگيز- يعنى پيروزى در دفاع مقدس و شكست نخوردن در مقابل تهاجم اين همه دشمن- را رقم بزند، آن خصوصيات، آن خصلتها، براى ملت ما، براى كشور ما، يكى از بزرگترين نيازهاست. اينها را بايستى نگه داريم و در مقابلهى با تلاشى كه مىشود براى به فراموشى سپردن آنها، مقاومت كنيم. كار شما روايت دفاع مقدس و همين مجاهدت بزرگ است.
متن فیش :
مگر مجموعهى بسيجى- آن هم بسيجىِ انقلاب و دانشجوى انقلاب- مىتواند نسبت به مسائل سياسى كشور بىتفاوت يا بدون موضع و بدون نظر باشد؟! مگر چنين چيزى ممكن است؟! من، شما دانشجوهاى بسيجى را توصيه مىكنم به اين كه محافظهكار نشويد و همواره دانشجو و بسيجى- به همان معناى مثبت و پُرخون و پُرتپش- باقى بمانيد. البته دنبالهى اين كه مىگوئيم «محافظهكار نشويد» اين است كه «ولى هوشيار هم باشيد». كاملًا هوشيار باشيد. شعار مىدهيد: دانشجو بيدار است! بله، همين توقع هست؛ من مىخواهم به شما عرض بكنم: بيدار باشيد. بيدارى دانشجو هم فقط بيزارى از امريكا نيست. امريكا چيست؟ امريكا به معناى يك منطقهى جغرافيايى يا يك ملت مطرح است؟ يا نه، به عنوان يك حجم و هويت سياسى، امنيتى، تشكيلاتى، فرهنگى كه به چشم ديده نمىشود؟ آن هم تشكيلاتى با پشتوانهى عظيم مالى و تجربهى فراوان در كار تبليغات و جنگ روانى. بيزارى از اين، بيدارى مضاعف لازم دارد. مثل بيدارى در ميدان جنگ نظامى نيست كه شما اگر در سنگر بيدار باشيد، به مجردى كه دشمن كوچكترين تحركى نشان داد، او را هدف قرار بدهيد. در جنگ فرهنگى، در جنگ سياسى، در جنگ امنيتى، تحرك دشمن را درست نمىتوان ديد. گاهى اوقات، دشمن كار را به گونهاى ترتيب مىدهد كه حرف حقى، از زبان يك نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مىخواهد اين حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مىخواهد پازل خودش را كامل كند. اين پازل از صد يا دويست قطعه تشكيل شده؛ يك قطعهاش هم همين حرف حقى است كه آن شخص بايد بزند تا اين پازل را كامل كند! اينجا اين حرف حق را نبايد زد. پازل دشمن را كامل نبايد كرد. در اين حد هوشيارى لازم است! بله، وارد سياست بشويد و فكرِ سياسى كنيد؛ اما بسيار هوشيار. دشمن نبايد بتواند از هيچ حركت و اظهار و موضعگيرى شما استفاده كند. اين، اصل اول و يك خط قرمز است.
چطور دشمن را بشناسيم؟ چطور تمايلات او را كشف كنيم؟ چطور بفهميم كه اين كار به نفع دشمن يا به ضرر دشمن است؟ اين همان نقطهى اساسى است. اين همان جايى است كه به اهتمام كامل، مطلقاً سهلانگارى نكردن و هوشيارى و بيدارى كامل احتياج دارد. اگر هم در جايى براى انسان مطلب روشن نيست، آنجا نبايد حركت كند. اگر ديديد زير پا محكم است، پا بگذاريد؛ اگر ديديد مشكوك است، پا نگذاريد. بنابراين محافظهكار نباشيد، اما هوشيار باشيد؛ اين، آن خط سياسى است. البته سخت است و آسان نيست؛ اما شما هم مرد كارِ سختيد؛ بسيجى هستيد و بايد اين كار سخت را به عهده بگيريد.
متن فیش :
بايد دانست كه رحمت الهى و كمك الهى بستگى دارد به حركت و تلاش انسان مؤمن؛ به عمل صالح او. بايد در ميدان باشيم، بايد احساس وظيفه را فراموش نكنيم؛ مجاهدت را فراموش نكنيم؛ جهاد در صحنههاى مختلف، وظيفهى ماست و ضامن پيشرفت و پيروزى ماست. در صحنهى سياسى هم جهاد هست، در صحنهى فرهنگى هم جهاد هست، در صحنهى تبليغاتى و ارتباطاتى هم جهاد هست، در صحنههاى اجتماعى هم جهاد هست. جهاد فقط جهاد نظامى نيست؛ انواع و اقسام عرصههاى زندگى بشر، عرصهى جهادند.
متن فیش :
اصل چهارم، تقويت خودباورى و اعتماد به نفس ملى است. اين اعتماد به نفس، در همه جاست. ما اكنون در زمينهى مثلًا علوم تجربى، نمونههايىاش را ديدهايم كه حالا يكىاش فناورى هستهاى است، يكىاش توليد سلولهاى بنيادى است، يكىاش كارهاى خوبى است كه در بخشهاى گوناگون انجام دادهاند و من حالا نمىخواهم پيش از موعد آنها را تصريح و بيان كنم، كه به نفع پيشرفت دانش بشرى هم هست. البته اينها فقط يك بخشى از كار است. استقلالِ اعتماد به نفس ملى و خودباورى، فقط به اين چيزها منحصر نمىشود كه ما مىتوانيم سد درست كنيم؛ مىتوانيم نيروگاه درست كنيم و مىتوانيم بدون كمك خارجى كارهاى بزرگ و پروژههاى عظيم را راهاندازى كنيم، بلكه بايد در سياست، فلسفه، ابتكارهاى مردمى و ارزشهاى اخلاقى هم خودباورى داشته باشيم. ببينيد! ديگران يك حركت ابلهانهى ديوانهوارى مثل گاوبازى در خيابانهايشان راه مىاندازند، تلفات جانى مىدهند، خودشان را مسخره مىكنند؛ اما افتخار هم مىكنند كه اين سنّت ملى ماست! كار، غلط است؛ اما خودباورى خوب است؛ خجالت نمىكشند. حالا فرض بفرماييد اگر ما يك سنّت اسلامى داريم كه منطقى هم برايش داريم و آن را هم پذيرفتهايم، نبايستى در انجام دادن آن خجالت بكشيم. من حالا نمىخواهم مثال بزنم؛ اما مواردى هست كه مثال زدنش صلاح نيست؛ ممكن است ريز شدن و جزئى شدن در بعضى از مسائل باشد؛ ولى مثالهاى فراوانى را مىتوانيد پيدا كنيد. در ارزشهاى اخلاقى: مبارزهى فرهنگى دائم با خودباختگى مزمن و تحميلى كه چند ده سال بر اين كشور تحميل شده. بزرگان و پرچمداران فرهنگ و سياست در اين كشور، در يك مقطع زمانى و با صداى واحد، با وقاحت تمام گفتند كه ايرانى صفر محض است! و اگر بخواهد معنا پيدا كند، بايد برود كنار فرهنگ فرنگى. اولين پيشروان قافلهى روشنفكرى كشور ما و معروفترين سياستمداران دوران قاجار و پهلوى، اين حرف را صريحاً گفتند، بعضيها هم كه نگفتند، اينطورى عمل كردند و اين شد يك بيمارى مزمن در جامعهى ما؛ بايستى با اين مبارزه كرد.
متن فیش :
دنياى اسلام پس از رخوت و خواب آلودگى درازمدت و خسارت بار خود كه سرانجام به سيطره سياسى و فرهنگى بيگانگان انجاميد و منابع مادى و بشرىاش در خدمت رشد و اقتدار و سلطه دشمنانش قرار گرفت، اكنون خود را بازيافته و به مرور، در برابر غارتگران و حراميان، جبهه گرفته است.
نسيم بيدارى اسلامى در همه جاى جهان اسلام وزيده و پا نهادن اسلام به عرصه عمل، به مطالبه اى جدى بدل شده است. نظريه «اسلام سياسى» جايگاهى والا در ذهن نخبگان يافته و در مد نگاه آنان، افقى روشن و اميدبخش گشوده است.
با افول انديشههاى وارداتى و پرجنجال، همچون سوسياليسم و ماركسيسم و به خصوص با دريده شدن پرده ريا و فريب از روى دمكراسى ليبرال غرب، سيماى عدالتخواه و آزادىبخش اسلام، از هميشه آشكارتر گشته و بىرقيب، در صدر آرزوهاى عدالتخواهان و آزادىطلبان و نخبگان و انديشمندان نشسته است. جوانان و جوانمردان بسيارى در كشورهاى مسلمان به نام اسلام و در آرزوى حكومت عدل اسلامى به جهاد سياسى و فرهنگى و اجتماعى روى آوردهاند و عزم ايستادگى در برابر تحميل و سلطه بيگانگان مستكبر را در جوامع خود گسترش مىدهند.
متن فیش :
بخش مهمى از سورهى بقره و بعضى از سورههاى ديگر قرآن مربوط به برخورد و مبارزهى فرهنگى پيغمبر با يهود است. چون گفتيم اينها فرهنگى بودند؛ آگاهيهايى داشتند؛ روى ذهنهاى مردم ضعيف الايمان اثرِ زياد مىگذاشتند؛ توطئه مىكردند؛ مردم را نااميد مىكردند و به جان هم مىانداختند. اينها دشمن سازمانيافتهاى بودند. پيغمبر تا آنجايى كه مىتوانست، با اينها مدارا كرد؛ اما بعد كه ديد اينها مدارابردار نيستند، مجازاتشان كرد. پيغمبر، بيخود و بدون مقدّمه هم سراغ اينها نرفت؛ هركدام از اين سه قبيله عملى انجام دادند و پيغمبر برطبق آن عمل، آنها را مجازات كرد. اوّل، بنى قينقاع بودند كه به پيغمبر خيانت كردند؛ پيغمبر سراغشان رفت و فرمود بايد از آنجا برويد؛ اينها را كوچ داد و از آن منطقه بيرون كرد و تمام امكاناتشان براى مسلمانها ماند. دستهى دوم، بنى نضير بودند. اينها هم خيانت كردند- كه داستان خيانتهايشان مهم است- لذا پيغمبر فرمود مقدارى از وسايلتان را برداريد و برويد؛ اينها هم مجبور شدند و رفتند. دستهى سوم بنى قريظه بودند كه پيغمبر امان و اجازهشان داد تا بمانند؛ اينها را بيرون نكرد؛ با اينها پيمان بست تا در جنگ خندق نگذارند دشمن از طرف محلاتشان وارد مدينه شود؛ اما اينها ناجوانمردى كردند و با دشمن پيمان بستند تا در كنار آنها به پيغمبر حمله كنند! يعنى نه فقط به پيمانشان با پيغمبر پايدار نماندند، بلكه در آن حالى كه پيغمبر يك قسمت مدينه را- كه قابل نفوذ بود- خندق حفر كرده بود و محلات اينها در طرف ديگرى بود كه بايد مانع از اين مىشدند كه دشمن از آنجا بيايد، اينها رفتند با دشمن مذاكره و گفتگو كردند تا دشمن و آنها- مشتركاً- از آنجا وارد مدينه شوند و از پشت به پيغمبر خنجر بزنند! پيغمبر در اثناى توطئهى اينها، ماجرا را فهميد. محاصرهى مدينه، قريب يك ماه طول كشيده بود؛ در اواسط اين يك ماه بود كه اينها اين خيانت را كردند. پيغمبر مطّلع شد كه اينها چنين تصميمى گرفتهاند. با يك تدبير بسيار هوشيارانه، كارى كرد كه بين اينها و قريش به هم خورد- كه ماجرايش را در تاريخ نوشتهاند- كارى كرد كه اطمينان اينها و قريش از همديگر سلب شد. يكى از آن حيلههاى جنگىِ سياسىِ بسيار زيباى پيغمبر همينجا بود؛ يعنى اينها را علىالعجاله متوقف كرد تا نتوانند لطمه بزنند. بعد كه قريش و همپيمانانشان شكست خوردند و از خندق جدا شدند و به طرف مكه رفتند، پيغمبر به مدينه برگشت. همان روزى كه برگشت، نماز ظهر را خواند و فرمود نماز عصر را جلوِ قلعههاى بنى قريظه مىخوانيم؛ راه بيفتيم به آنجا برويم؛ يعنى حتّى يك شب هم معطل نكرد؛ رفت و آنها را محاصره كرد. بيست و پنج روز بين اينها محاصره و درگيرى بود؛ بعد پيغمبر همهى مردان جنگى اينها را به قتل رساند؛ چون خيانتشان بزرگتر بود و قابل اصلاح نبودند. پيغمبر با اينها اينگونه برخورد كرد؛ يعنى دشمنىِ يهود را- عمدتاً در قضيهى بنى قريظه، قبلش در قضيهى بنى نضير، بعدش در قضيهى يهوديان خيبر- اينگونه با تدبير و قدرت و پيگيرى و همراه با اخلاق والاى انسانى از سر مسلمانها رفع كرد. در هيچكدام از اين قضايا، پيغمبر نقض عهد نكرد؛ حتّى دشمنان اسلام هم اين را قبول دارند كه پيغمبر در اين قضايا هيچ نقض عهدى نكرد؛ آنها بودند كه نقض عهد كردند.
متن فیش :
دشمن مستكبر كه بيدارى امت اسلامى، تهديدكنندهى مطامع و منافع نامشروع اوست، مهمترين سلاحى كه در برابر اين موج فزاينده در دست دارد، سلاح روانى است: نوميدسازى، تحقير هويت، به رخ كشيدن قدرت و تمكّن مادى خويش. امروز و در آينده هزاران ابزار تبليغى به كار افتاده و خواهد افتاد كه مسلمانان را از آيندهى درخشان نوميد و يا به آيندهاى كه منطبق با نيّات پليد خود آنان است ترغيب كنند. اين جنگ فرهنگى و روانى از آغاز دوران استعمار تاكنون، كارىترين ابزار غرب در سلطهگرىاش بر كشورهاى اسلامى بوده است. آماج اين تير زهرآلود، نخست نخبگان و روشنفكران و سپس تودهى مردماند. مبارزه با اين ترفند جز با روىگردانى از فرهنگ تحكّمآميز و تحميلى غرب ممكن نيست. فرهنگ غربى بايد بهوسيلهى نخبگان و روشنفكران، پالايش شود. عناصر مفيد آن جذب، و اجزاء زيانبار و مخرّب و فسادانگيز آن از ذهن و عمل جامعههاى اسلامى طرد شود. معيار در اين پالايش بزرگ، حكميّت فرهنگ اسلامى و انديشههاى بارور و راهگشا و هدايتگر قرآن و سنت است. اين يكفصل اساسى از مبارزهى همهجانبه و خوش عاقبتى است كه علماى دينى و روشنفكران و نخبگان سياسى در سراسر جهان اسلام بر عهده دارند. به اميد آنكه حج امسال بتواند عزم همگان را در پيمودن اين راه پربركت و پرافتخار، راسخ و جازم كند.
متن فیش :
من مىخواهم محيط دانشگاه و جوان دانشجوى خودمان را توجّه بدهم كه مواظب تئوريهاى وارداتى غربى كه هيچ هدفى جز حفظ آن روابط تحكّمآميز غرب با كشورهايى از قبيل كشور ما را ندارد، باشند. البته تحت نامهاى مختلف، بسيار حرفها زده مىشود؛ اما هدف يك چيز بيشتر نيست. اين انقلاب و اين نظام و اين حركت عظيم مردمى آمده و اين سلطه و اتوريتهى تحكّمآميز غربى را در اين كشور شكسته است. امروز در كشور ما ارزشهاى غربى به صورت قانونى و رايج وجود ندارد. امروز دادن منافع كشور به بيگانگان، در كشور ما يك امر مذموم محسوب مىشود. امروز سفرهاى را كه با هزاران طمع در اين كشور پهن كرده بودند بخصوص آمريكاييها جمع شده مىبينند. اين براى مراكز قدرت و تسلّط جهانى، خسارت كمى نيست. براى برگرداندن اوضاع به صورت قبلى چه كار كنند؟ اوايل انقلاب ناشيانه آمدند و جنگِ روبهرو راه انداختند؛ ولى وقتى بينيشان به خاك ماليده شد، فهميدند راهش اين نيست. لذا به جنگ فرهنگى متوسّل شدند. جنگ فرهنگى كار آسانى نيست؛ كار زبدگان است. لذا زبدگان مىنشينند فكر مىكنند و نسخه مىنويسند و متأسفانه عدّهاى هم در داخل همانها را رله مىكنند! آنها حرفهايى را مىزنند، عدّهاى هم فارسىِ آن را مىگويند و شكل بومى به آن حرفها مىدهند! بايد مراقب اينها بود.
متن فیش :
بعضى كسان ترويج مىكنند كه ما دشمن خارجى نداريم! انسان از غفلت بعضى افراد تعجّب مىكند. من به شما عرض كنم، اين انقلاب و اين كشور و اين حركت عظيم، بزرگترين ضربه را بر منافع چپاولگران و غارتگران بينالمللى وارد كرده است. اگر اين حرف حقيقت دارد كه انقلاب اسلامى و نظام اسلامى جلوِ منافع غارتگرانهى بيگانگان را در اين كشور گرفته است كه حقيقت دارد و راست است ديگر كدام توضيحى براى اثبات وجود دشمن لازم است؟! معلوم است كه دشمن كيست و چه كسى با اين نظام مخالف است.
اكثر رسانههاى دنيا در دست همان غارتگران است. راديوها و تلويزيونها و مطبوعات و سازمانهاى خبررسانى متعلق به آنهاست. غالباً در بيشتر نقاط عالم، جنگ فرهنگى و سياسى عظيمى را عليه جمهورى اسلامى شروع كردهاند؛ كه دنبال اين جنگ فرهنگى، جنگ سياسىِ همراه با موذىگريهاى اقتصادى و فشارهاى گوناگون است. اگر كسى اين دشمنِ با اين وضوح را نبيند، آيا چنانچه بدخواه نباشد، غافل نيست؟!
متن فیش :
دانشجوى بسيجى، پيكار فرهنگى و فكرى و عقلانى را نيز مانند حضور در ميدانهاى جنگ، با تكيه بر هوشمندى و تلاش و توكل به پيش مىبرد و خود را در همه حال، سرباز اسلام و انقلاب و فرزند خمينى كبير مىشمرد. بسيج دانشجويى در عين آنكه يك تشكل نظميافته و برخوردار از سازماندهى است، نه در جناحهاى سياسى، هضم و حل مىشود و نه خود را رقيب سازمانهاى دانشجويى متعارف مىشمرد. هر دانشجويى با هر سليقهى سياسى، اگر پايبند به ارزشهاى انقلاب و آمادهى حضور در عرصهى مبارزهى فرهنگى و سياسى با استكبار و ايادى آشكار و نقابدار آن است، مىتواند در خيل بسيجيان دانشگاه و عضوى از بسيج دانشجويى باشد.
متن فیش :
هيچ ملتى و كشورى بدون مجاهدت بهترين فرزندانش نتوانسته است از شرّ سلطهى بيگانگان كه زشتترين خفّت و خوارى براى يك ملت است، خود را نجات دهد. امروز هم مجاهدت جوانان و برگزيدگان در ميدانهاى ديگر لازم است: در ميدان علم و معرفت، در عرصهى تلاش براى خودسازى معنوى و اخلاقى در صحنهى مجاهدت فرهنگى، در رساندن پيام نجاتبخش انقلاب به دلهاى مشتاق، در ايجاد اميد و مبارزه با ديو يأس، در مبارزه با تبليغات دشمنان مستكبر، در استوار كردن وحدت ملى و نزديك كردن دلها به يكديگر.
رحلت عالم مجاهد آيتاللّه آقاى حاج سيد محمد شيرازى رحمة اللّه عليه را به بيت شامخ و معظم شيرازى و بخصوص به خانوادهى محترم و فرزندان مكرم ايشان و نيز به همهى دوستداران و ارادتمندان آن مرحوم بخصوص به حضرات كربلائيهاى مقيم ايران صميمانه تسليت عرض مىكنم.
آن عالم بزرگوار سالهاى متمادى از عمر خويش را در عراق و ايران صرف جهاد فرهنگى و سياسى براى اعلاى كلمهى اسلام و ترويج مكتب اهل بيت عليهمالسّلام نموده و زحمات فراوانى تحمل كردند. تأليفات متعدد ايشان در علوم اسلامى و مبارزه با صهيونيزم و استكبار، متضمن مجموعهى بزرگى از معارف دينى و سياسى است و سعى مشكور و مجاهدت مقبولى در درگاه خداوند متعال است. إن شاء اللّه. از خداوند متعال علوّ درجات و حشر با اجداد طاهرينش را براى آن عالم بزرگوار مسئلت مىكنم.
متن فیش :
بلاشك جمود و تحجّر هرجا باشد، يك مشكل است و راه از بين بردنش هم اين است كه شما كه دانشجويان هرچه مىتوانيد به كيفيّت فكرى خودتان در زمينهى دانش و معرفت بيفزاييد. هريك نفر از شما، وقتىكه اهل دانش، فرهنگ، فرزانگى، روشنفكرى و فرهيختگى است، مىتواند اين مفاهيم را در عمل گسترش دهد؛ يعنى درست نقطهى مقابل جوّ جمود و تحجّر. اگر بخواهيم با جمود بجنگيم، جنگ با جمود اينگونه است؛ يعنى جنگ فرهنگى است. جنگ با جمود، جنگ شمشيرى نيست؛ چون از مقولهى فرهنگ است. تحجّر و جمود هم نوعى فرهنگ است؛ منتها فرهنگ بسته! بايستى با روشهاى فرهنگى با آن مقابله كرد. به نظر من، دانشجويان مىتوانند در اين زمينه مؤثّر باشند.
متن فیش :
استكبار بر روى تبليغات، خيلى حساب مىكند و البته اين غلط هم نيست! به يك معنا دستگاه استكبار، اشتباه هم نمىكند كه بر روى تبليغات حساب مىكند. هم در زمينههاى سياسى، كه ما وقتى در زمينهى سياسى بحث مىكنيم، جبههى مقابل را تعبير به «استكبار» مىكنيم كه اين نامگذارى دلايلى دارد و هم وقتى در جبههى مبارزهى فرهنگى بحث مىكنيم، جبههى مقابل را «فرهنگ غربى» يا «فرهنگ تهاجم» مىگوييم كه اين نامگذارى هم باز دلايل خودش را دارد فعلًا بحث من بر سر مواجههى استكبار با نظام جمهورى اسلامى است.
در واقع استكبار، تبليغات را ميداندار مبارزه عليه خط و ربط و جهتگيرى ملت مسلمان كرده است. نه اينكه بخواهيم بگوييم از حالا، بلكه از همان ماههاى اوّل پيروزى انقلاب، اين كار شد. منتها در واقع، اقبال با استكبار نبود؛ كمااينكه امروز هم در اين جهت، اقبال با استكبار نيست! آنها كه روى تبليغات حساب مىكنند، از اين باب است كه اثر تبليغات را در دنيا ديدهاند. فرض بفرماييد كه تبليغات در اين قضاياى تبديل و امحاى نظامهاى ماركسيستى در اروپاى شرقى، نقش خيلى عجيبى داشت. ما بخصوص بعضى از اين قضايا را با دقّت دنبال مىكرديم و اثر تبليغات را لحظه به لحظه مىديديم.
متن فیش :
اگر ملتى از ايمان برخوردار بود و بااراده بار آمد و قدرت تصميمگيرى به او تعليم داده شد، در همهى ميدانها در ميدان سياست، در ميدان مبارزات فرهنگى و مبارزات نظامى پيروز است. چنين ملتى در مقابل همهى دشمنان پيروز خواهد شد.
متن فیش :
يكى از نكات برجسته در فرهنگ اسلامى، كه مصداقهاى بارزش، بيشتر در تاريخ صدر اسلام و كمتر در طول زمان ديده مىشود، «فرهنگ رزمندگى و جهاد» است. جهاد هم فقط به معناى حضور در ميدان جنگ نيست؛ زيرا هرگونه تلاش در مقابله با دشمن، مىتواند جهاد تلقّى شود. البته بعضى ممكن است كارى انجام دهند و زحمت هم بكشند و از آن، تعبير به جهاد كنند. اما اين تعبير، درست نيست. چون يك شرط جهاد، اين است كه در مقابله با دشمن باشد. اين مقابله، يكوقت در ميدان جنگِ مسلّحانه است كه «جهاد رزمى» نام دارد؛ يكوقت در ميدان سياست است كه «جهاد سياسى» ناميده مىشود؛ يكوقت هم در ميدان مسائل فرهنگى است كه به «جهاد فرهنگى» تعبير مىشود و يكوقت در ميدان سازندگى است كه به آن «جهاد سازندگى» اطلاق مىگردد. البته جهاد، با عنوانهاى ديگر و در ميدانهاى ديگر هم هست. پس، شرط اوّلِ جهاد اين است كه در آن، تلاش و كوشش باشد و شرط دومش اينكه، در مقابل دشمن صورت گيرد.
متن فیش :
يكى از نكات برجسته در فرهنگ اسلامى، كه مصداقهاى بارزش، بيشتر در تاريخ صدر اسلام و كمتر در طول زمان ديده مىشود، «فرهنگ رزمندگى و جهاد» است. جهاد هم فقط به معناى حضور در ميدان جنگ نيست؛ زيرا هرگونه تلاش در مقابله با دشمن، مىتواند جهاد تلقّى شود. البته بعضى ممكن است كارى انجام دهند و زحمت هم بكشند و از آن، تعبير به جهاد كنند. اما اين تعبير، درست نيست. چون يك شرط جهاد، اين است كه در مقابله با دشمن باشد. اين مقابله، يكوقت در ميدان جنگِ مسلّحانه است كه «جهاد رزمى» نام دارد؛ يكوقت در ميدان سياست است كه «جهاد سياسى» ناميده مىشود؛ يكوقت هم در ميدان مسائل فرهنگى است كه به «جهاد فرهنگى» تعبير مىشود و يكوقت در ميدان سازندگى است كه به آن «جهاد سازندگى» اطلاق مىگردد. البته جهاد، با عنوانهاى ديگر و در ميدانهاى ديگر هم هست. پس، شرط اوّلِ جهاد اين است كه در آن، تلاش و كوشش باشد و شرط دومش اينكه، در مقابل دشمن صورت گيرد.
متن فیش :
اگر دشمن با امواج خبرى وارد كشور ما شود؛ با راديوهايش وارد كشور ما شود و حرفهايش را وارد كشور ما كند و در ذهن ملت اينطور وارد كند كه «مبارزه خوب نيست؛ دفاع از اسلام فايدهاى ندارد؛ ايستادگى در مقابل دشمن ثمرى ندارد؛ هرچه زحمت بكشيد و مبارزه كنيد، ضرر كردهايد» آيا بازهم در مملكت ايران، مبارزهاى عليه دشمنان اسلام باقى خواهد بود؟! معلوم است كه نه! خيلى از مسلمانان در دنيا هستند كه با امريكا و دشمنان اسلام مبارزه نمىكنند. خيلى ملتها هستند كه قرآن هم مىخوانند، نماز هم مىخوانند، عبادت هم مىكنند، اما با دشمن اسلام مبارزه نمىكنند كه هيچ، با آنها دوستى هم مىكنند! اگر دشمن بتواند ملت ما را به ملتى كه اعتقادى به مبارزه ندارد، اميدى به پيروزى ندارد، زهدى نسبت به جلوههاى شهوانى و مادّى ندارد، تبديل كند، پيروز شده است. اينجاست كه مبارزهى فرهنگى، مبارزهاى واجبتر از واجب مىشود.
متن فیش :
اينكه ما مكرر گفتهايم و مىگوييم كه توطئهى فرهنگى در جريان است و من آن را به عيان در مقابل خودم مشاهده مىكنم، متكى به استدلال است؛ شعار نمىدهم؛ من اين را مشاهده مىكنم. امروز دشمن با شيوهى بسيار زيركانهيى در داخل، در حال يك جنگ و مبارزهى تمام عيار فرهنگى عليه ماست. اين همان مقدمهاى است كه مىخواستم عرض بكنم.
مطلب اين است كه حالا ما براى اين جنگ فرهنگى چه كار بايد كنيم؟ عادت بر اين جارى است كه اگر يك مشكل فرهنگى در كشور ديده يا شنيده بشود كه چنين مشكلى هم وجود دارد همهى روها را به طرف دولت برگردانيم و بگوييم كه دولت! شما چرا تلاش و فعاليت نمىكنى؟! مثال واضحش هم بدحجابى، يا در بعضى از شهرها و نقاط دور افتاده، رواج اين ساز و دهلهاى قديمى و اين چيزهايى است كه گاهى آقايان براى ما مىنويسند، يا گزارش مىآيد و ما مطلع مىشويم كه بعضى آقايان گلهمند و ناراحتند.
البته اينها ظواهر بدى است شكى نيست اما مسألهى توطئهى فرهنگى اينها نيست؛ اينها ظاهرهى كوچكى است و نسبت به آن توطئه، مسألهى خيلى كماهميتى است. امروز از لحاظ وضع حجاب و وضعيت زنان كشور، فاصلهى ما با قبل از انقلاب، خيلى ژرف و عميق است. كمتر قسمتى است كه ما نسبت به قبل از انقلاب، اينقدر فاصله پيدا كرده باشيم. شما ببينيد در كداميك از بخشهاى مختلف جامعه چه بخشهاى مربوط به مذهب و دين، چه بخشهاى مربوط به مسائل علمى، چه بخشهاى مربوط به سياست و اقتصاد و غيره اين همه فاصله بين وضع موجود و وضع آن روز وجود دارد، كه در حال حاضر ما ميان زن امروز و زن زمان حكومت ستمشاهى مشاهده مىكنيم؟ آن روز، چيزى از زن باقى نمانده بود. آن روز، نگذاشته بودند كه چيزى به نام حرمت و حجاب و حفاظ و قداست و طهارت زن باقى بماند؛ بخصوص در شهرهاى بزرگ. وضعيت امروز، قابل مقايسه با آن روز نيست. البته شكى نيست كه بايد از اين بهتر بشود؛ اما آنچه كه امروز هست، قابل مقايسه با آن روزگار نيست. اين، آن چيزى نيست كه ما بايد به عنوان ضايعهى فرهنگى و پوسيدگى جامعهى خودمان و به عنوان خطر و حملهى دشمن به آن توجه بكنيم؛ چيز ديگرى است كه در مواردى، اين هم يكى از گوشهها و يكى از مظاهر آن است.
متن فیش :
الآن، يك كارزار فكرى و فرهنگى و سياسى در جريان است. هركس بتواند بر اين صحنهى كارزار و نبرد تسلط پيدا كند، خبرها را بفهمد، احاطهى ذهنى داشته باشد و يك نگاه به صحنه بيندازد، برايش مسلّم خواهد شد كه الآن دشمن از طرق فرهنگى، بيشترين فشار خود را وارد مىآورد. كم هم نيستند قلمبهمزدها و فرهنگىهاى دين و دل و وجدان باخته و نشستهى پاى بساط فساد استكبار چه غالباً و اكثراً در خارج كشور و چه تكوتوكى در داخل كشور كه براى مقاصد استكبارى، قلم هم بردارند، شعر هم بگويند، كار هم بكنند و دارند مىكنند.
نبرد فرهنگى را با مقابلهى به مثل مىشود پاسخ داد. كار فرهنگى و هجوم فرهنگى را با تفنگ نمىشود جواب داد. تفنگ او، قلم است. اين را مىگوييم، تا مسئولان فرهنگ كشور و كارگزاران امور فرهنگى در هر سطحى و شما فرهنگيان عزيز اعم از معلم و دانشجو و روحانى و طلبه و مدرّستان، تا دانشآموزتان و تا كسانى كه در بيرونِ اين نظام آموزشى كشور مشغول كارند احساس كنيد كه امروز، سربازِ اين قضيه شماييد و بدانيد كه چگونه دفاع خواهيد كرد و چه كارى انجام خواهيد داد.
مثل جنگ نظامى، چشمها را بايد باز كرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامى هم، هر طرفى كه بدون شناسايى و ديدهبانى و بدون دانستن وضعيت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پايين بيندازد و جلو برود، شكست خواهد خورد. در جنگ فرهنگى هم، همينطور است. اگر ندانيد كه دشمن كار مىكند، يا از آنكه مىداند، فرمان نبريد، از فرماندهى فرهنگى دستور نگيريد، يا او از نيروى شما استفاده نكند و مانور و سازماندهى را درست انجام ندهد، پشت سرش شكست است. راديو، تلويزيون، مدارس، وزارت ارشاد، روزنامهها، مجلات و كلًا مجموعهى بناى فرهنگى كشور، مسئوليت دارند. شما معلمان، مشخص است كه سنگرتان كجاست. مسئوليتتان هم، مسئوليت بسيار بزرگى است.
متن فیش :
يكوقت شايد به بعضى از آقايان اين قضيه را دوستانه گفته باشم كه در سالهاى اول انقلاب كه شور و هيجان و جوشش عجيبى وجود داشت، با يكى از اين شعراى سابق صحبت مىكردم. او حقاً آدم بىارزشى بود و ثابت كرد كه از لحاظ ارزشهاى انسانى و اجتماعى و معنوى و تاريخى، واقعاً بىارزش است. افرادى همچون او، نه پس از پيروزى انقلاب، كه در دوران مبارزات مردم هم نشان دادند كه خيلى سبك و كموزن هستند؛ هرچند طبع شعرشان بعضاً خوب بود. من به او گفتم: الآن واقعاً انتظار مردم و انقلاب و كشور از شما، اين است. او به من گفت: ما فكر مىكنيم كه شاعر بايستى بر سلطه باشد، نه با سلطه! اين، معيارى شده بود كه بايد بر سلطه بود، نه با سلطه. يعنى اگر پيامبر (ص) يا امير المؤمنين (ع) هم در رأس كار بودند، آدم بايد به آنها بد بگويد؛ چون بايد بر سلطه بود، نه با سلطه! خود اين معيار، نشاندهندهى بيمارى و عدم سلامت شخص است. من به او گفتم: اشكالى ندارد، شما بر سلطه باش. امروز ملت ايران، مجموعهى مستضعفى هستند كه با سلطههاى ظالم جهانى دارند مىجنگند. سالها به ما زور گفتند، قرنها به ما ستم كردند. بعد از قرنها، اين ملت سرى بلند كردهاند و با فداكارى و با خطر كردن، راهى را انتخاب كردهاند و دارند مىروند؛ اما نمىگذارند، اذيت مىكنند، روى مردم فشار وارد مىآورند، واقعاً نامردمى مىكنند و قوانين انسانى را زير پا مىگذارند. به او گفتم: اين سلطه است؛ با اين سلطه بجنگ. البته معلوم بود كه آماده نيستند و نمىخواهند چنين كارى را بكنند؛ به خاطر اينكه هيچوقت با مردم همدلى نداشتند. اين آقايانى كه در آن دوران اختناق، داعيهى مبارزهى فرهنگى داشتند، غالباً اهل مبارزه نبودند. ادعايشان يك دروغ و يك فريب بود، وسايل فريب هم آن روز در اينجا فراهم بود، بعد هم همينطور ادامه پيدا كرد.
متن فیش :
اگر بخواهيد جهاد كنيد، وحدت مىخواهيد. منظور ما از وحدت، هماهنگى و يكنوايى و همصدايى است، تا برادران ديگر در مقابل هم قرار نگيرند و لولههاى تفنگ، از دشمن به دوست منصرف نشود. اگر إن شاء اللّه اين هماهنگى باشد، خدا هم كمك خواهد كرد. «من كان للّه كان الله له» . اين را صادق مصدّق گفته است و ما نمىتوانيم در آن شكى داشته باشيم. براى خدا باشيم، تا خدا هم براى ما باشد. «و الّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا» . اين حرفها، معلوم و واضح است و مطالبى بوده كه هميشه ماها مىگفتيم؛ حالا در عمل بايد تجربه بكنيم و به آن عمل نماييم. گفتن، ديگر كافى است.
علىاىّحال، ما دعا مىكنيم و اميدواريم كه خداوند شما را تأييد كند. بدون جهاد، هيچ دشمنى از صحنه عقبنشينى نخواهد كرد، و جهاد هم جز با اتحاد و وحدت و هماهنگى، امكانپذير نيست. جهاد، عبارت از جهاد نظامى، جهاد سياسى و جهاد فرهنگى است. اين هر سه، جهاد است. هيچكدام را شما مغفولٌ عنه نگذاريد. مبادا كسانى كه در جبهه هستند و به جهاد نظامى مشغولند، كار سياسى و تعارف بينالمللى را دست كم بگيرند. سرتان كلاه خواهد رفت؛ اين را بدانيد. اگر اين را دست كم بگيريد و ناديده بينگاريد، مطمئناً ضرر خواهيد كرد. فعاليت سياسى، به تنهايى و بدون پشتوانهى نظامى، هيچ كارى از آن بر نخواهد آمد. اگر كارِ نظامى نباشد، بهترين كار سياسى هم به نتيجهيى نخواهد رسيد. كار نظامى بايد پشتوانه باشد؛ البته براى كسانى كه اهل حقند. كسانى كه اهل باطل و سازشند، اصلًا به كار جهادى احتياج ندارند. بروند سازش كنند و مشكلاتشان را اگر حل شد حل كنند. كسانى كه اهل حقند، اينطور نيستند. بدون كار جهادى، كار سياسى و تحرك، هيچ فايدهيى ندارد. كار سياسى، بايد پشتوانهى جهاد نظامى داشته باشد و هر دوى اينها، بدون كار فرهنگى بىثمر خواهد بود. كار فرهنگى، مردم را با شما نگه خواهد داشت. اكثرتان يا جمع كثيرى از شما، بحمد اللّه عالم، فاضل، درسخوانده، زحمتكشيده و واردِ به مفاهيم اسلامى و قرآنى هستيد. كار فرهنگى را إن شاء اللّه دنبال كنيد.
متن فیش :
مبارزهى قدرتهاى استكبارى با اسلام، به آنچه نسبت به ايران و مردم آن و نظام جمهورى اسلامى اعمال شد، منحصر نماند؛ بلكه دشمنى با اسلام در دايرهاى وسيعتر، هم با روشهاى سياسى و تبليغاتى، و هم با روشهاى فرهنگى با جديت دنبال شد. فشار و سختگيرى بر مبارزان و آزادىخواهان و علما و روشنفكران مسلمان در كشورهاى اسلامى از سوى رژيمهاى وابسته به امريكا، و نيز سختگيرى نسبت به اقليتهاى مسلمان در كشورهاى غير اسلامى، نمونههاى بارز مبارزهى سياسى با اسلام، و نوشتن مقالات و كتب و تهيهى فيلمهاى اهانتآميز نسبت به اسلام و نشر آن در محيطهاى اسلامى و غير اسلامى، نمونههاى مبارزهى فرهنگى با اسلام است. اكنون دولتهاى استكبارى مانند امريكا و انگليس و امثال آنان، پولهاى گزافى را در راه اين خصومتهاى جنايتآميز خرج مىكنند و متأسفانه هستند نويسندگان و هنرمندانى كه براى منفعت مادّى، قلم و بيان و هنر خود را در معرض معامله گذارده و با سركوب وجدان هنرى و ادبى خود، در خدمت مقاصد شوم صاحبان قدرت قرار مىگيرند.
متن فیش :
بدون جهاد، هيچ دشمنى از صحنه عقبنشينى نخواهد كرد، و جهاد هم جز با اتحاد و وحدت و هماهنگى، امكانپذير نيست. جهاد، عبارت از جهاد نظامى، جهاد سياسى و جهاد فرهنگى است. اين هر سه، جهاد است. هيچكدام را شما مغفولٌعنه نگذاريد. مبادا كسانى كه در جبهه هستند و به جهاد نظامى مشغولند، كار سياسى و تعارف بينالمللى را دست كم بگيرند. سرتان كلاه خواهد رفت؛ اين را بدانيد. اگر اين را دست كم بگيريد و ناديده بينگاريد، مطمئناً ضرر خواهيد كرد. فعاليت سياسى، به تنهايى و بدون پشتوانهى نظامى، هيچ كارى از آن بر نخواهد آمد. اگر كارِ نظامى نباشد، بهترين كار سياسى هم به نتيجهيى نخواهد رسيد. كار نظامى بايد پشتوانه باشد؛ البته براى كسانى كه اهل حقند. كسانى كه اهل باطل و سازشند، اصلاً به كار جهادى احتياج ندارند. بروند سازش كنند و مشكلاتشان را - اگر حل شد - حل كنند. كسانى كه اهل حقند، اينطور نيستند. بدون كار جهادى، كار سياسى و تحرك، هيچ فايدهيى ندارد. كار سياسى، بايد پشتوانهى جهاد نظامى داشته باشد و هر دوى اينها، بدون كار فرهنگى بىثمر خواهد بود. كار فرهنگى، مردم را با شما نگه خواهد داشت.
متن فیش :
سومى كه از همه سختتراست، «استقلال فرهنگى» است. اين، بسيار سخت است و بسيار خون دل دارد. مبارزه براى استقلال فرهنگى، از همه انواع استقلالها سختتر است. من يك وقت گفتم دشمنان «شبيخون فرهنگى» مىزنند. اين ادّعا راست است و خدا مىداند كه راست است. بعضى نمىفهمند؛ يعنى صحنه را نمىبينند. كسى كه صحنه را مىبيند، ملتفت است كه دشمن چهكار مىكند و مىفهمد كه شبيخون است، و چه شبيخونى هم هست!
متن فیش :
هدفِ تهاجم فرهنگى دشمن اين است كه ذهن مردم را عوض كند؛ از راه اسلام منصرف نمايد و از مبارزه نااميد سازد. آن آقايى كه خودش - به حسب آنچه كه ما مىبينيم - خسرالدنيا و الآخره است، بر مىدارد مىنويسد كه «ملت ايران خسر الدنيا و الآخره شدهاند»! مىنويسند، و چاپ هم مىكنند كه «مسلمانهاى عالم و از جمله ملت ايران، خسر الدنيا والآخره شدند.» چرا؟ چون با امريكا جنگيدند؛ مقصودش اين است! اين، خسر الدنيا و الآخره بودن است؟! ملت ايران كه توانست خود را از ذلّتِ وابستگى نجات دهد؛ توانست خود را از ذلّت و ننگ ارتباط و اتّصال با رژيم منحوس دست نشانده فاسد پهلوى و ارتباط با امريكا نجات دهد و اينطور شجاعت و شهامت و سربلندى در دنيا از خود به نمايش بگذارد و در جاده آزادگى گام نهد، خسر الدنيا و الآخره است؟! اين جوانان ما، اين خانوادههاى مؤمن ما، اين زن و مرد دلباخته دين و عاشق راه خدا، خسر الدنيا و الآخرهاند؟! خودشان خسر الدنيا و الآخرهاند! كسى كه اين را مىگويد، حقيقتاً خسر الدنيا و الآخره است. نه دنيا دارند، نهآخرت. دنياشان، دنياى نكبت؛ آخرتشان هم بلاشك، قهر و عذاب الهى است. نسبت بهمردم اين حرفها را مىزنند و پخش هم مىكنند. براى چه پخش مىكنند؟ براى اينكه مردم رامتزلزل كنند؛ براى اينكه ايمان مردم را عوض كنند. اين، كار كيست؟ كار همان دشمنى كه استقلال اقتصادى به ضرر اوست، استقلال سياسى به ضرر اوست؛ استقلال فرهنگى به ضرر اوست.
اينها عوامل دشمنند. اين، تهاجم فرهنگى است. اين، مبارزه با ملت ايران است، كه دشمنان انجام مىدهند. مخصوص ما هم نيست؛ اينها با اسلام بدند و با اسلام دشمنى مىكنند.
حال وظيفه ما چيست؟ من مىگويم وظيفه معلّم و فرهنگى و دانشآموز - كه اينها در مركز دايره قرار دارند - و همچنين همه كسانىكه با امور فرهنگى كشور سر و كار دارند، يك جهاد و مبارزه طولانى است.
رهبر انقلاب: « هر سخن ضعیف و سستى گفته نشود؛ هر معرفت بىفایده یا کم فایدهاى، جاى معارف پُر فایده را نگیرد؛ اقتضاى زمانه و نیاز مردم به معارف دینى، مورد توجه قرار بگیرد؛ حادثهى عاشورا... به صورت پیراسته بیان بشود. حقایق در آن جلوه کند و اضافاتى که احیاناً شنیده و خوانده شده است، کنار برود.»
ویژگیهای یک مداح چه باید باشد؟
· فهماندن شعر خوب، هنر مداح است
- مردم زبان شعر را بهتر مىخواهند، اما مثل زبان نثر نمىفهمند؛ به خصوص اگر شعر، شعر بالایى باشد.
- شما باید این را بفهمانید. فهماندنش با این نیست که آدم با صداى خوب بخواند. خیلیها شعر را با صداى خوب مىخوانند؛ ولى مستمع هم نمىفهمد که چه گفت! شما باید بفهمانید. این فهماندن، همان هنر مداحى است.
- شعر را همراه با هنرِ خواندن - که البته غالباً با صداى خوب هم همراه است - براى تفهیم عرضه کنید.
- اگر با صداى خوب هم همراه نباشد، همان کیفیتِ خواندن، جبران صداى خوب را مىکند. گاهى ممکن است از خیلى از خوشصداها هم بهتر و جا افتادهتر و شیرینتر تلقى بشود. از این باید براى پراکندن بهترین معارف اسلامى در باب اهلبیت و غیر آن استفاده کنید.
- هر آهنگ و آوازى به درد شما نمىخورد. آهنگ و آواز خاصى به درد شما مىخورد؛ آن هم با شیوهى بیان خاص مداحى. اگر کار مهم نبود، من در بیان این جزییات معطل نمىشدم؛ اما کار خیلى مهم است.
- اگر این کار، خوب انجام بگیرد - که بحمداللَّه ما در طول سالهاى متمادى، بسیارى از برادران را دیدهایم که این کار را خوب هم انجام مىدادند و مىدهند - نقش فوقالعاده مؤثر و والایى در پیشرفت فکرى و اعتقادى و اسلامى جامعهى ما خواهد داشت.[2]
· هر کس شوق مداحی دارد بیاید ولی صلاحیتش را در خود به وجود آورد
- با این چشم نگاه کنید به حرفهى مداحى. وقتى آن جا مىایستید براى خواندن، احساس کنید که به عنوان یک مبلغ دین، به عنوان یک پیامآور حقایق دینى، در اثرگذارترین شکل، آن جا ایستادهاید.
- اگر این احساس وجود داشت، آن وقت انتخاب شعر محدودیت پیدا میکند، کیفیت ادا محدودیت پیدا میکند، انسانهایى که میخواهند این مسؤولیت را انجام بدهند، محدودیت پیدا میکنند؛ چارهاى هم نیست. این کار را خود شما باید بکنید؛ کار خود مداحهاست.
- امروز اگر چنانچه بپرسند: «آقا حرفهى مداحى به چى احتیاج دارد؟»، «یکى بخواهد مداح بشود، از امروز شروع کند، چه چیزى نیاز دارد؟»، دو سه چیز را میشمارید دیگر؛ میگویید باید صدایش خوب باشد، حافظهى خوبى داشته باشد، بتواند شعر یاد بگیرد؛ البته روح هم داشته باشد.
- یک انسانى با داشتن حافظهى خوب و صداى خوش، میتواند بشود یک مداح. به نظر ما این کافى نیست. شما به مداح به چشم یک معلم نگاه کنید که میخواهد چیزى را به مستمع خود تعلیم بدهد. همهى شماها این صلاحیت را دارید. هیچ کس را از این دایره نباید بیرون کرد. هر که شوق این کار را دارد، بسماللَّه، خیلى خوب است؛ اما صلاحیتش را در خودش به وجود بیاورد.[3]
· مداح باید با نیت آموزش مستمعین روی منبر برود
- مداحىِ رایج در بین ما، یک حرفهى دو جانبه است؛ فقط آوازهخوانى و شعرخوانى نیست. ترکیب هنرمندانهاى از این دو مقوله است.
- صداى خوش، آهنگ مناسب و شعر، سه رکن کار است.
- خودِ این شعر هم دو بخش دارد: یک بخش لفظ، یک بخش مضمون.
- اگر چهار پایهى اصلىِ مداحى - یعنى صداى خوش، آهنگ درست، لفظ خوب و مضمون حقیقى متناسب با نیاز - کامل باشد، بهترین وسیلهى تبیین است و تأثیرش از منبر و درس فقهىاى که ما مىگوییم، بیشتر است.
- صوت و آهنگ به وسیلهى خود آقایان مداحان تأمین مىشود؛ اما لفظ و معنا باید به وسیلهى شاعر تأمین شود.
- بعضى از الفاظ، زیبا و پُرطمطراقند؛ اما حاصلى ندارند و چیزى از آنها دست مستمع را نمىگیرد. بعضى از معانى،خوب و بلندند؛ اما با الفاظ رسایى بیان نمىشوند. اینها همه مىشود عیب.
- کسى که مداحى مىکند، باید خودش را در روى منبر ببیند و مستمعان را کسانى مشاهده کند که مىخواهند از او چیزى بیاموزند. با این نیّت و انگیزه پشت تریبون یا منبر مداحى قرار گیرد.
- صداى بعضى از آقایانِ مداحان خوب است، ولى با خواندن آنها انسان چیزى یاد نمىگیرد؛ اما بعضى نه؛ وقتى شعر مىخوانند، معرفتى را به ما مىآموزند. آن چه که مىآموزیم، بهترینش آن چیزى است که ما به آن نیاز داریم. گاهى کلمات مدحآمیزى از ائمّه(علیهمالسّلام) پشت سر هم مىآوریم که نه درست مستمع به عمق این کلمات مىرسد، نه با فهمیدن آن کلمات چیزى بر معرفت او اضافه مىشود. اینها ارزش چندانى ندارد. اما گاهى مداحى که شعر مىخواند، درس فاطمهى زهرا(سلاماللَّهعلیها)، درس امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) و درس امام حسین(علیهماالسّلام) را به ما منتقل مىکند؛ در نتیجه راه ما روشن مىشود. این بسیار ارزش دارد.
- ما باید بدانیم که اگر فاطمهى زهرا(سلاماللَّهعلیها) امروز در بین ما ظاهر مىشدند و یک ساعت، دو ساعت و یا یک روز در بین مردم مىآمدند، ما را به چه چیزى امر مىکردند؟ انگشت اشاره به کدام راه از راههایى که در مقابل ما گشوده است، دراز مىکردند و به ما مىگفتند که از این راه بروید؟ ما باید آن را دنبال کنیم و در تبیین و تعلیم و معرفتى که مىخواهیم به مستمع بدهیم، آن را ملاحظه کنیم و نیاز زمان را پُر کنیم.[4]
عناصر مداحی چیست؟
- در کار مداحىِ شما چند چشمهى هنرى وجود دارد: شعرتان هنر است؛ صدایتان هنر است؛ آهنگى که انتخاب مىکنید، هنر است؛ اشارات و کارهایى که انجام مىدهید، هنر است.
- عنصر دوم، عنصر تعقل است؛ چون منطق، استدلال، حرف حساب، حرف درست و حرف خوب در لابهلاى این شعرها فراوان وجود دارد و مىتواند ذهنها را قانع کند.
- البته منطق، شکلهاى مختلفى دارد. گاهى برهانى است، گاهى خطابى است، گاهى شعرى است؛ مقصود این است که بتواند این پیام را به اعماق ذهن مخاطب برساند و او را قانع کند.
- خصوصیت سوم این است که شما حامل پیام دینى محسوب مىشوید؛ یعنى سِمت معنوى و روحانى دارید. در دنیا خوانندگان خوب زیاد هستند و ممکن است شعرهاى خوبى هم بخوانند؛ اما آنها از موضع مداح حرف نمىزنند؛ ولى شما از موضع مداح اهلبیت و از موضع معنوى و روحانى حرف مىزنید.
- من مىخواهم عرض کنم که از این سه خصوصیت مىشود خیلى خوب استفاده کرد [و] مىشود استفاده نکرد؛ مىشود بد استفاده کرد. البته خوب استفاده کردن هم طیفى از انواع استفاده را در ذیل خودش دارد.[5]
سهگانههای تبلیغ دین
- ما مبلّغان، زیر نام حسینبنعلى(علیهالسّلام) تبلیغ مىکنیم.
- این فرصت بزرگ را یادِ این بزرگوار به مبلّغان دین بخشیده است، که بتوانند تبلیغ دین را در سطوح مختلف انجام بدهند. هر یک از آن سه عنصر باید در تبلیغ ما نقش داشته باشد؛ هم صِرف پرداختن به عاطفه و فراموش کردن جنبهى منطق و عقل که در ماجراى حسینبنعلى(علیهالسّلام) نهفته است، کوچک کردن حادثه است، هم فراموش کردن جنبهى حماسه و عزت، ناقص کردن این حادثهى عظیم و شکستن یک جواهر گرانبهاست؛ این مسأله را باید همه - روضهخوان، منبرى و مداح - مراقب باشیم.[6]
ضرورتهای مداحی
- منبرها سازماندهی شوند
- گمان من این است که ما امروز در قبال نهاد منبر، یک وظیفهى جدید داریم؛ یک سازماندهى و یک قاعده و ضابطه لازم است.
- این قاعده و ضابطه، بایستى به وسیلهى معمران این فن و خبرگان این میدان و کسانى که سالیان درازى در این راه بودهاند و جوانب گوناگون آن را سنجیدهاند و نیز فضلا و آگاهان به شرایط زمان برقرار بشود.
- هر سخن ضعیف و سستى گفته نشود؛ هر معرفت بىفایده یا کم فایدهاى، جاى معارف پُر فایده را نگیرد؛
- اقتضاى زمانه و نیاز مردم به معارف دینى، مورد توجه قرار بگیرد؛ حادثهى عاشورا که در باب جهاد و مبارزهى فىسبیلاللَّه، امالمعارف است و پایهى اصلى انقلاب ماست، به صورت پیراسته بیان بشود. حقایق در آن جلوه کند و اضافاتى که احیاناً در گوشه و کنار از زبانها و یا قلمهایى تراوش کرده و شنیده و خوانده شده است، کنار برود.
- مسألهى عاشورا شوخى نیست. نمىشود این قضیهى با آن عظمت را با خرافات آمیخت و انتظار تأثیر کامل داشت. امروز، روزى است که باید این کارها انجام بگیرد.
- مداحان اهلبیت و گویندگان معارف و مراثى آن بزرگواران، چه موقع این امکانى را که امروز در اختیار شماست، داشتند؟ علماى دین، چه هنگام مىتوانستند بر این کار اشراف و نظارتى - آنچنان که امروز دارند - داشته باشند؟ البته کسانى هستند که از اینگونه چیزها خشنود نخواهند بود - نباشند - مانعى ندارد؛ آن چه مورد رضاى خدا و مورد نیاز مردم و توقع نسلهاى بعد از ماست، باید مورد توجه قرار بگیرد.[7]
- مداحان هم اگر خلاف شرع انجام دهند، باید جریمه شوند.
- تنها وسیله یا مهمترین وسیلهى تبلیغاتى آن روز، شعر بود که دلها را متوجه مىکرد. در آن زمان، یک شاعر در جامعه خیلى ارزش داشت. به این خاطر که مىتوانست فضا را عوض کند. شاعر در آن روز، تقریباً نقش رسانههاى عمومى امروز را ایفا مىکرد؛ یعنى در فضایى که شعر، آن همه اهمیت داشت و مردم آن را زود حفظ و دهان به دهان نقل مىکردند، وظیفهى رسانههاى عمومى روزگار ما را داشت.
- در چنین فضایى، نجاشى، شاعر علىبنابىطالب(علیهالسّلام) است.
- خبر رسید که وى در روز ماه رمضان، شرب خمر و لاابالیگرى کرده است. امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) دستور داد او را آوردند و بر او حد شرب خمر جارى کردند. مضاف بر این چند شلّاق هم به خاطر تعزیر هتک حرمت ماه رمضان بر وى زدند! این کار را چه کسى مىکند؟
- امیرالمؤمنین على(علیهالسّلام)، آن هم در مورد کسى که دوست است، مداح است، ابزار دست و گردانندهى رسانهى جمعى است! دوستان و هم قبیلهاىهاى نجاشى شاعر - ظاهراً از قبیلهى حمدان بود - نزد امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) آمدند و گفتند: «این چه کارى بود که شما کردید؟» عبارتش چنین است: «ما نرى ان اهل المعصیة و الطاعة سیان فى الجزاء حتى کان من سمعیک بفلان.» گفتند: «یا امیرالمؤمنین! تا پیش از این خیال نمىکردیم که دوستان و مطیعین، با مخالفین و عصیانگران برابر باشند؛ اما با حدى که بر نجاشى جارى کردید، فهمیدیم که در نظر شما، دوست و دشمن هیچ فرقى با هم ندارند! آیا شما خدمتکار و مخالف خودتان را تشخیص نمىدهید یا فرقى نمىگذارید؟ این چه کارى بود که با این شخص کردید؟» «فحملتنا على الجادة التى کنا نرى ان سبیل من رکبه النار»؛ «با دست خود، اى على، ما را در راهى مىاندازید که تا کنون خیال مىکردیم اگر کسى به آن راه برود، اهل آتش است!»
- بعد از پیروزى انقلاب اسلامى نیز، بعضى کسان تهدید مىکردند و مىگفتند: «این گونه که امام با ما رفتار کرد یا دستگاه با ما رفتار مىکند، مجبور مىشویم برویم و مثلاً به فلان دشمن پناهنده شویم!» کانه پناهنده شدن به دشمن، براى دستگاه بدتر است تا براى خود آنان!
- همین تهدید را به امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) مىکردند که «شما با این کارتان ما را وادار کردید که برویم به جاهایى که تا کنون نمىخواستیم برویم!» حضرت در جواب آنان، بیان عجیبى دارد. آن حضرت با خونسردى و در عین حال، روشنگرانه با قضیه برخورد مىکند: «فقال یا اخاء بنى نهد.» گفت: «اى برادر نهدى!»، «هل هو الا رجل من المسلمین انتهک حرمة من حرم اللَّه [یا «من حرمة اللَّه»] فاقمنا علیه حدها؟»؛ «مگر چه اتفاقى افتاده است؟ مگر آسمان به زمین آمده است؟ او - نجاشى - هم فردى است از مسلمانان که مرتکب خلافى شده است و ما هم حد الهى را بر او جارى کردیم. این براى خودش هم بهتر است.» «زکاة له و تطهیراً»؛ «حدى که بر او جارى کردیم، او را پاک مىکند، طهارت مىدهد؛ جان او را پاک مىکند.»[8]
مجلس مداحی باید به چه شکلی برگزار شود؟
- واقعهخوانى، تا حدّ ممکن، باید متقن باشد. مثلاً در حدود «لهوفِ» ابنطاووس و «ارشادِ» مفید و امثال اینها - نه چیزهاى مندرآوردى - واقعهخوانى و روضهخوانى شود.
- در خلال روضهخوانى، سخنرانى، مداحى، شعرهاى مصیبت، خواندن نوحهى سینهزنى و در خلال سخنرانیهاى آموزنده، ماجرا و هدف امام حسین(علیهالسّلام) [بیان شود،] یعنى همان هدفى که در کلمات خود آن بزرگوار هست.
- در 15 خرداد که در سال 1342 شمسى با 12 محرم مصادف بود، امام بزرگوار ما(رضواناللَّهتعالىعلیه) در عرصهى عاشورایى و با بهرهبردارى به بهترین شکل ممکن از ماجراى عاشورا و محرم، توانستند پیام حق و دادِ برآمده از دلِ خود را به گوش مردم برسانند و مردم را متحول کنند.
- اولین شهداى ما هم در ماجراى 15 خرداد، در تهران، ورامین و بعضى جاهاى دیگر، همین سینهزنهاى حسینى بودند که آمدند و در معرض تهاجمِ دشمنِ عاشورا قرار گرفتند.
- در سال 1357 هم مشاهده کردید ماجراى آن روز و ماهى را که در آن، خون بر شمشیر پیروز مىشود. این نام را امام بزرگوار از همهى قضایاى محرم، خلاصهگیرى، استحصال و مطرح کردند.
- همینطور هم شد. یعنى مردم ایران به پیروى از حسینبنعلى(علیهالسّلام)، درس عاشورا را گرفتند و در نتیجه خون بر شمشیر پیروز شد. این موضوع در ماجراى امام حسین(علیهالسّلام) چیز عجیبى است.
- خب؛ حالا ما و شما، امانتدار و وارثِ این حقیقت تاریخى هستیم. امروز کسانى هستند که مىخواهند ماجراى عاشورا را به عنوان یک درس، خاطره و یک شرح واقعه، از زبان علما، روحانیون، مبلّغین، مبلّغات و مانند اینها بشنوند. ما در این زمینه چه خواهیم کرد؟ در اینجا به قضیهى خیلى مهمِ تبلیغ مىرسیم.
- اگر روزى این طلاب جوان، فضلاى حوزههاى علمیه، مبلغین، وعاظ، مداحان و روضهخوانان، توانستهاند ماجراى عاشورا را مثل حربهاى علیه ظلمات متراکم حاکم بر فضاى زندگى همهى بشر به کار گیرند و با این تیغ بُرندهى الهى پردهی ظلمات را بشکافند و خورشید حقیقت را به شکل حاکمیت اسلام، واضح و آشکار کنند - این حقیقت در زمان ما اتفاق افتاده است - چرا نباید متوقع بود که در هر عصر و زمانى - هر چه هم که تبلیغات دشمن در آن دوره سخت، همهگیر و ظلمات «اشّد تراکماً» باشد - مبلغین، گویندگان و علماى دین، بتوانند علیه هر باطلى، شمشیر حق و ذوالفقار علوى را در دست گیرند و از آن استفاده کنند؟!
- چرا ما چنین چیزى را مستبعد بدانیم؟! درست است که امروز تبلیغات دشمن، همهى فضاى ذهن بشریت را فرا گرفته است. در این، شکی نیست. درست است که اموال کلانى براى تشویش چهرهى اسلام، به خصوص تشیع، خرج مىشود. درست است که هر کس که منافع نامشروعى در زندگى ملتها و کشورها دارد، خود را موظف به فعالیت علیه اسلام و حکومت اسلامى مىبیند. درست است که کفر، با همهى تفرق و تَشتُتش، با استفاده از همهى امکانات، در یک امر اتفاق کرده و آن ضدیت با اسلامِ ناب است و حتى اسلام محرَف را هم به جنگِ اسلامِ ناب آورده و به میدان کشانیده است. اینها همه درست؛ اما آیا جناح حق و جبههى اسلامِ ناب نمىتواند در مقابل این تبلیغات خصمانه و خباثتآلود، به برکت روح، پیام و حقیقت عاشورا و پیام محرم، همان معجزه را یک بار دیگر تکرار کند؟! چرا نتواند؟! سختى دارد؛ اما ممکن است. همت و فداکارى لازم دارد. راه باز است؛ بنبست نیست.[9]
· دنبال خواندن اثبات شدههای متن تاریخ نباشید؛ چیزهای معقول متکی بر اصول را بخوانید
- بنایمان این نیست که هرچه را در آن شک داریم و یا قبول نداریم، بگوییم نخوانند؛ والّا اگر ما بخواهیم همین طور بگوییم این غلط است و نخوانید، مىترسیم که برادران در خواندن خیلى محدود بشوند!
- دنبال این نباشید که چیزى که در متن تاریخ اثبات شده است، آن را بخوانید؛ چون هیچ چیز نمىتوانید بخوانید. تازه آن چه که در «لهوف» ابنطاووس هست، خبر واحد است دیگر. توجه کنید، چیزى را بخوانید که معقول باشد. البته، نه این که انسان هرچه معقول است، از خودش بسازد و بخواند! نه، آن را به اصول و واقعیتهایى متکى کنید.
- البته گزارهى هر حدیثى، وقتى که هنرى باشد با پیرایههایى همراه خواهد بود. آن پیرایهها ایرادى ندارد؛ منتها به شرط این که آن پیرایهها همه چیز نشود. اصل را بایستى از واقعیتهایى که هست، گرفت، منتها آن را با بیان هنرى پیرایهى لازم بخشید و گفت.
- در دعاها و زیارتهاى ما، تعبیرات عاشقانه و خیلى خوبى هست که حقایقى را نشان مىدهد؛ اینها را محور باید قرار داد. آن چه را که مثلاً شیخ و ابنطاووس و مفید و دیگر بزرگان در کتابهایشان گفتهاند، اینها را بایستى محور قرار داد.
- بعد آنها را در یک ارایهى هنرى، به شکل زیبا و شایستهاى بیان کرد. حالا در آن شکلِ بیان، هر کسى سلیقهاى دارد؛ آن ایرادى ندارد. نقش شما، نقش بسیار مهمى است.[10]
· مجالس اهل بیت دو قسم شود: اخلاقیات و مدایح
- منبرتان را، مجلستان را تقسیم کنید به دو قسم: قسم اول، معارف و اخلاقیات. ما امروز به اخلاقیات احتیاج داریم، به معارف احتیاج داریم.
- امروز احتیاج داریم که نسل موجود ما، نسل جوان ما، با امید، با نشاط، با خوشبینى به آینده، با ایمان به خدا، با پیوستگى قلبى به اهلبیت بار بیاید. ما احتیاج داریم که جوان ما امروز افتخار کند به این که متعلق به ایران اسلامى است؛ افتخار کند به وجود امام، افتخار کند به جمهورى اسلامى، افتخار کند به دین خود و به مذهب خود و به پیروى اهلبیت.
- ما امروز به جوانى احتیاج داریم که بداند سرنوشت خود او و سرنوشت جامعهى او و سرنوشت خانوادهى بزرگ او وابستهى به کار و تلاش اوست؛ اهل تلاش باشد، اهل کار باشد، اهل جدیت باشد، اهل پیگیرى باشد، اهل تنبلى نباشد، اهل وادادگى و لاابالیگرى نباشد.
- این تربیتها چه جورى انجام میگیرد؟ شما میتوانید نقش ایفا کنید. بنابراین یک قسم منبر، شعرى باشد که این معانى را تزریق کند. بهترین نحوهى بیان هم بیان غیرمستقیم است.
- در قالب شعر خوب – این جا نقش شعرا معلوم میشود - معارف اهلبیت را ترویج کنید. امروز خوشبختانه ما شاعر خوب هم کم نداریم. بعضى از همین شعرهایى که امروز خوانده شد، جزو شعرهاى خوب بود. امروز بحمداللَّه شعراى خوب، گویندگان خوش سلیقه در بیان، در ابراز حقایق و به نظم کشیدن این حقایق به وسیلهى شعر، داریم؛ اینها را بگردید پیدا کنید. شما که مداحید، وقتى طالب شعر باشید، چشمهى شعر شاعر به جوش مىآید. شما که طالب شدید، او شعر میگوید. وقتى شعرش به وسیلهى شما خوانده شد، انگیزهى او براى شعر گفتن چند برابر میشود؛ یک همافزایى به وجود مىآید؛ او به شما کمک میکند، شما به او کمک میکنید.
- یک قسم منبر هم مربوط به مدایح و مراثى اهلبیت(علیهمالسّلام) است. البته ما در باب مرثیهخوانى حرفهاى زیادى داریم.
- بارها هم ما توى همین جلسه به شما مداحهاى عزیز عرض کردیم، جاهاى دیگر هم گفتیم که در مرثیهخوانى بایستى به صدق واقعه پایبند بود. درست است که شما میخواهید مستمع خودتان را بگریانید، اما این گریاندن را به وسیلهى هنرنمایى در کیفیت بیان واقعه تأمین کنید، نه در ذکر واقعهاى که اصل ندارد.
- ما در گذشتهها سراغ داشتیم - انشاءاللَّه حالا آن جور نیست - که بعضىها فىالمجلس یک چیزى را جعل میکردند. نکتهاى همان جا به ذهنش مىآمد، میدید خوب است، موقعیت خوب است، همان جا میگفت و از مردم اشک میگرفت! این درست نیست. اشک گرفتن از مردم که هدف نیست؛ هدف، آمیختن این دلِ اشکآلود - که اشک را به چشم میرساند و چشم را اشکبار میکند - به معارف زلال است؛ البته با هنرنمایى.
- ما در مشهد یک منبرىِ معروفى داشتیم - خدا او را رحمت کند - مال پنجاه سال قبل است؛ مرحوم رکن الواعظین. او منبر میرفت و مردم پاى منبر روضهخوانى او مثل ابر بهار گریه میکردند. در حالى که خودش هم بارها میگفت من اسم نیزه و خنجر نمىآورم. واقعاً هم نمىآورد، بنده دهها منبر از او دیده بودم. حادثه را آن چنان هنرمندانه تصویر میکرد که مجلس را منقلب میساخت. بدون این که بگوید «کشتند»، بدون این که بگوید «تیر زدند»، بدون این که بگوید «شمشیر چنین زدند» یا «خنجر چنین زدند»؛ اینها را نمیگفت. میتوان با شیوههاى هنرمندانه، روضهخوانىِ خوب کرد و گریاند.
- البته این را هم به شما عرض بکنم؛ این که آقایان مداحها و سابقها روضهخوانها - که ما حالا کمتر توفیق پیدا میکنیم ببینیم، اما در مواردى از افاضات مداحها مستفیض میشویم - اصرار میکنند که بلند گریه کنید، لزومى ندارد؛ خوب، آرام گریه کنید. وقتى میخواهند سینه بزنند، اصرار بر این که «صدا، صداى این جمعیت نیست»؛ یا وقتى مردم میخواهند صلوات بفرستند، اصرار بر این که «صلوات، صلوات این جمعیت نیست!» شما بخواهید مردم صلوات بفرستند، ولو توى دلشان. گرم شدن مجلس به این شیوهها، اصل نیست؛ کارى کنید که دلهاى مستمع را در اختیار بگیرید. دل مستمع وقتى در اختیار شما آمد، مقصود حاصل است؛ اگر آهسته هم گریه کند، باز مقصود حاصل است؛ اگر به شما توجه کرد، باز مقصود حاصل است.
- بنابراین حاصل عرض امروز ما این شد که کار مداحى کار بزرگى است، کار مهمى است، حرفهى بسیار اثرگذارى است؛ میتواند مصداق درشت و برجستهاى باشد از مجاهدت فىسبیلاللَّه.
- این که میگویید ما حاضریم در میدان حضور داشته باشیم، این براى هر کسى یک جور حضور است: یک روز انسان توى میدان جنگ ظاهرى است، یک وقت انسان در میدان پیکار با دشمنانى است که در جنگهاى فرهنگى و جنگهاى نرم وارد مبارزه شدهاند؛ این یک جور دیگر پیکار است؛ اقتضاى خودش را دارد.
- در کار شما مداحان، در میدان بودن و مجاهدت کردن، یعنى ارایهى سخن اثرگذار و بیان هدایتگر براى دلها؛ البته با شیوههاى هنرمندانه.[11]
- سینهزنی در هر عزایی نباشد!
- مسألهى دیگر، مسألهى روضههاست. روضهخوانى و سینهزنى باید باشد؛ اما نه در هر عزایى.
- این را بدانید که روضه خواندن و گریه کردن مربوط به همهى ائمه نیست؛ متعلق به بعضى از ائمه است.
- حالا یک وقت در جمع و مجلسى کسى روضهاى مىخواند، عدهاى دلشان نرم مىشود و گریه مىکنند؛ این عیبى ندارد.
- اصلاً عزادارى کردن یک حرف است، روضهخوانى و سینهزنى راه انداختن یک حرف دیگر است.
- روضهخوانى و سینهزنى راه انداختن، مخصوص امام حسین(علیهالسّلام) است؛ حداکثر مربوط به بعضى از ائمه است؛ آن هم نه به این وسعت.
- مثلاً در شب و روز تاسوعا و عاشورا به خصوص، در شب و روز بیستویکم ماه رمضان، سینهزنى و عزادارى و برپایى جلسات خوب است؛ ولى مثلاً در مورد حضرت موسىبنجعفر(علیهالسّلام) - با اینکه وفات آن بزرگوار از وفاتهاى داراى روضهخوانى است - من لزومى نمىبینم که سینهزنى بشود؛ یا مثلاً در سالگرد شهادت حضرت زهرا(سلاماللَّهعلیها) مناسبتى ندارد که ما بیاییم نوحهخوانى و سینهزنى کنیم؛ بهتر این است که در آن موارد، شرح مصایبشان گفته بشود. شرح مصایب، گریهآور است.
- من خودم الان در ایام ماه محرم که نمىتوانم روضه بروم، چون آن احساس و عشقى که در دل هر شیعه هست و دلش مىخواهد در عزادارى شرکت کند، لذا من این را با خواندن «نفسالمهموم» حاج شیخ عباس قمى - که یک کتاب عربى است - اشباع مىکنم؛ این خودش گریهآور است و براى من کار چند نفر روضهخوان را مىکند.
- حتماً لازم نیست که عزادارى به همان شکل سنتىِ روضهخوانى باشد که اولش چیزى مىخوانند و بعد هم احیاناً آخرش دمى مىگیرند و سینهاى مىزنند؛ نه، شرح حال را بیان کنید؛ مثلاً یک نفر با بیان خوب و لحن محزونى، وضع زندان رفتن حضرت موسىبنجعفر را بیان کند؛ حوادث تلخ زندان را بیان کند؛ بعد شهادت حضرت را بیان کند؛ بعد مراسم تشییع را بیان کند؛ در این صورت هر کس که آنجا نشسته باشد، دلش نرم مىشود.
- آنجاهایى هم که سینهزنى و نوحهخوانى هست، از مداح خوشصدا استفاده کنید.
- گاهى آدمهاى بدصدایى مىآیند و شما صداهاى ناهنجار نکرهاى را در آنجا مىگذارید که با شنیدن این صداها آدم ناگهان از جا مىپرد و اصلاً بدش مىآید که این صداها چیست!
- نکتهى بعدى در زمینهى جشنهاى مربوط به سالگرد ولادت ائمه در رادیوست. جشن باید شاد باشد؛ منتها جشن ائمه را باید با شادى روز سیزدهبدر تفاوت گذاشت. اگر بنا باشد که روز تولد ائمه طورى شادى را تأمین کنیم که مثلاً در سیزدهبدر تأمین مىکنیم؛ یکى بیاید لطیفهاى بگوید و جمعى را بخنداند؛ هر چند من این را منع نمىکنم، اما آن را بهحساب معارف نگذارید.
- البته برنامههاى شما به مناسبت ولادت ائمه، اصلاً نباید جنبهى مصیبت و روضهخوانى و غم داشته باشد. اگر مىخواهید تحلیل هم بکنید - که عیبى ندارد - در آن جنبههایى تحلیل کنید که این چیزها نباشد.
- در روزهاى ولادت باید مناقب و معجزات ائمه گفته بشود؛ البته معجزاتى که قابل قبول و قابل فهم باشد و سنگى در ذهن مخاطب نیندازد.[12]
- آفات مداحی
تمجیدهای بیجا و تعبیرات نامناسب و سبک به کار نبرید
- چیز دیگرى که بنده در بعضى از خوانندگان جلسات مداحى اطلاع پیدا کردم، استفادهى از مدحها و تمجیدهاى بىمعناست که گاهى هم مضر است.
- فرض کنید راجع به حضرت اباالفضل(سلاماللَّهعلیه) صحبت مىشود؛ بنا کنند از چشم و ابروى آن بزرگوار تعریف کردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنیا کم است؟ مگر ارزش اباالفضل به چشمهاى قشنگش بوده؟! اصلاً شما مگر اباالفضل را دیدهاید و مىدانید چشمش چگونه بوده؟! اینها سطح معارف دینى ما را پایین مىآورد.
- معارف شیعه در اوج اعتلاست. معارف شیعى ما معارفى است که یک فیلسوفِ در غرب پرورش یافته با مفاهیم غربى و بزرگ شدهى آشناى با معارف فلسفىِ غرب مثل هانرىکُربن را مىآورد دو زانو جلوى علامهى طباطبایى مىنشاند؛ او را خاضع مىکند و مىشود مروج شیعه و معارف آن در اروپا. مىشود معارف شیعه را در همهى سطوح عرضه کرد؛ از سطوح ذهن متوسط و عامى بگیرید تا سطوح بالاترین فیلسوفها. ما با این معارف نباید شوخى کنیم.
- نباید بگذارید منبرِ ده دقیقهاى یا بیست دقیقهاى شما از معارف خالى بماند. امسال دیدم بعضى از برادران مداح در ماه محرم و در دههى فاطمیه بحمداللَّه این نکته را رعایت کرده بودند. در منبر مداحى حتماً در اول، فصلى اختصاص بدهید به نصیحت یا بیان معارف به زبان زیباى شعر. اصلاً رسم مداحى از قدیم اینطورى بوده است؛ الان یک مقدار آن رسمها کم شده [است]. مداح در اول منبر یک قصیده، یک ده بیت شعر – کمتر، بیشتر - فقط در نصیحت و اخلاق، با الفاظ زیبا خطاب به مردم بیان مىکرد؛ مردم هم مىفهمیدند و اثر هم مىگذارد.
- یکوقت یکى از برادران مداح مىگفت ما اگر از شعرهاى خوب و شعراى بزرگ شعرى انتخاب کنیم، مردم نمىفهمند؛ بنابراین مجبوریم از این شعرها استفاده کنیم. اینطورى نیست؛ من این را قبول ندارم. وقتى با زبان شعر با مردم حرف بزنید، هرچه شعر پیچیده هم باشد، وقتى مداح با هنر مداحى خود توانست این را کلمه کلمه به مردم القا و مخاطبه کند، در دل مردم اثر مىگذارد.
- شعر را از لحاظ هنرى، سطح خوب انتخاب کنید؛ چون اثرگذار است. شعر خوب و شعر هنرى، همان خاصیت عمومى هنر را دارد.
- خاصیت عمومى هنر این است که بدون این که خود گوینده حتى در خیلى از موارد توجه داشته باشد و غالباً بدون این که مستمع توجه داشته باشد، اثر مىگذارد. تأثیر شعر، نقاشى، بقیهى انواع هنر، صداى خوش و آهنگهاى خوب - که اینها همه هنر است - روى ذهن مخاطب، من حیث لایشعر بهوجود مىآید؛ یعنى بدون این که مخاطب متوجه باشد، آن اثر را در او مىبخشد؛ این بهترین نوع اثرگذارى است.
- شما ببینید خداى متعال براى بیان عالىترین معارف، فصیحترین بیان را انتخاب کرد؛ یعنى قرآن. مىشد خداى متعال مثل حرفهاى معمولى، قرآن و معارف اسلامى را با بیان معمولى بگوید؛ اما نه، خدا این را در قالب فصیحترین و زیباترین بیان هنرى ریخته که خود قرآن هم مىگوید نمىتوانید مثل لفظ و ساخت هنرىِ آن را بیاورید؛ معنایش که معلوم است.
- نکتهى دیگرى که بعضى از آقایان به حق اشاره کردند، این است که از برخى تعبیرات دربارهى ائمه(علیهمالسّلام) نباید استفاده کرد؛ اینها سبک است. براى فاطمهى زهرا(سلاماللَّهعلیها) - آن موجود قدسىِ والا، آن انسان برتر و آن معلّم بشر - از آن تعبیرى که هر شاعرى - چه شاعر درست و حسابىگوى و چه شاعر هرزهگوى - براى محبوب و معشوق خودش ذکر مىکند، نباید استفاده کرد؛ باید از تعبیرات متناسبى استفاده کرد.
- مبادا پانصد نفر، هزار نفر، گاهى ده هزار نفر در جلسهاى جمع شوند و یک ساعت براى آنها نغمهسرایى شود؛ اما چیزى به آنها داده نشود. شما در این یک ساعت مىتوانید نکات زیادى را با شعر خوب منتقل کنید. البته شعر خوب - همان طور که گفتیم - تنها شعرى نیست که معانىِ خوبى دارد؛ بلکه باید شعر هنرمندانه باشد و الفاظ خوب و کلمات مناسب هم در آن به کار رفته باشد.[13]
از آهنگهای نامناسب استفاده نکنید
- بازى کردن با مسألهى مداحى سزاوار نیست. مداحى را به صورت یک کار صرفاً سطحى، شکلى، ظاهرى در آوردن، آن را عبارةٌ اخراى تقلید از یک کار مبتذل غربى قرار دادن، هیچ جایز نیست. این را توجه بکنند، به خصوص جوانها که توى این صراط وارد میشوند. هیچ اشکالى ندارد که از شعرى با زبان مردم استفاه شود، لیکن با مضمون درست، با مضمون صحیح.
- اگر چنانچه مداح و خواننده ما و ستایشگر اهلبیت(علیهمالسّلام) از کسانى که خودشان غرق در حیرت و بدبختىاند - وادى هنرى غرب، به خصوص هنر موسیقىشان که به ابتذال کشانده شده - و در وادى حیرت و سردرگمى شیطانى و نه حیرت رحمانى هستند، این کار شریف و پاکیزه و مقدس را الگوگیرى کرد، این کار ناسزاوار است؛ کار ناشایستى است.[14]
- بعضى از آهنگهایى هم که انسان گوشه و کنار میشنود یا به گوش انسان میرسد، آهنگهاى مناسبى نیست؛ حالا گیرم که چهار نفر را هم جذب کند. نه، آهنگ باید سنگین، متین و متناسب با محتوایى باشد که شما دارید عرضه میکنید؛ خداى نکرده به سمت آهنگهاى حرام و آهنگهایى که گناه است، سوق پیدا نکند. این هم خیلى نکتهى اساسى و مهمى است. هر شعرى، هر تصنیفى، هر ترانه و آهنگى که خوانده شد، قابل تقلید نیست. چیزهایى هست که خودش فى نفسه حرام است؛ اگر چنانچه وارد عرصهى مداحى و بیان حقیقت و بیان خدا و پیغمبر شد، آن وقت حرمتش دو برابر خواهد شد. بنابراین آهنگ هنرمندانه و خوب و متناسب و شعر خوب و صداى خوش و شاید از همه بالاتر دل پاک و مطهر و با اخلاص مداح محترم، لازم و مهم است.[15]
- من شنیدهام در مواردى از آهنگهاى نامناسب استفاده مىشود. مثلاً فلان خوانندهى طاغوتى یا غیرطاغوتى شعر عشقىِ چرندى را با آهنگى خوانده؛ حالا ما بیاییم در مجلس امام حسین و براى عشاق امام حسین، آیات والاى معرفت را در این آهنگ بریزیم و بنا کنیم آن را خواندن؛ این خیلى بد است. خودتان آهنگ بسازید. این همه ذوق و این همه هنر وجود دارد. یقیناً در جمع علاقهمندان به این جریان کسانى هستند که مىتوانند آهنگهاى خوبِ مخصوص مداحى بسازند؛ آهنگ عزا، آهنگ شادى.
- این را هم عرض بکنم که آهنگ شادى از آهنگ عزا جداست. الان معمول شده که براى روزهاى عید جلساتى تشکیل مىدهند. بنده مخالف این کار نیستم؛ بد هم نیست که دست مىزنند. البته اگر از رادیو بشنویم - که بنده خودم گاهى از رادیو شنیدهام - و شعر را درست گوش نکنیم، خیال مىکنیم دارند سینه مىزنند! هم لحن، سینهزنى است؛ هم آن دستى که مىزنند، مثل زدن روى سینه است. این چه شادىاى شد؟!
- اگر براى روزهاى شادى، آهنگهاى مناسب - نه آهنگهاى مبتذل، نه آهنگهاى طاغوتى، نه آهنگهاى حرام - و شیوههاى خوب انتخاب کنند، مؤثرتر و بهتر است.
- اینطور نباشد که چون به روضهخوانى عادت کردهایم، روز شادى هم که مىخواهیم حرف بزنیم، لحنمان بشود لحن روضهخوانى.
- به هر حال میدان شما، میدان وسیعى است؛ میدان کار و اثرگذارى است. امروز مداحان جوان بحمداللَّه خیلى هستند؛ اقبال جوانها هم خیلى زیاد است. این مزرع، بسیار مستعد و قابل بذرافشانى است. اگر خوب بذرافشانى شود، تأثیرات و محصولش فوقالعاده با ارزش خواهد بود. از این فرصت استفاده کنید، استفاده کنیم، نظام اسلامى استفاده کند - شعر خوب، آهنگ خوب، مضمون خوب، اجراى خوب، صداى خوب - این یک چیز استثنایى و فوقالعاده خواهد بود.[16]
پی نوشتها:
[2]- سخنرانى در دیدار با مداحان اهلبیت(علیهالسلام)، به مناسبت میلاد مبارک صدیقهى کبرى فاطمهى زهرا(سلاماللهعلیها)، 17/10/1369
[3]- بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمهى زهرا(سلاماللهعلیها) در دیدار مداحان اهلبیت(علیهالسلام)، 13/03/1389
[4]- بیانات در دیدار جمعى از مداحان اهلبیت به مناسبت سالروز میلاد حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)، 18/06/1380
[5]- بیانات در دیدار مداحان آل الله به مناسبت میلاد حضرت فاطمهى زهرا(سلاماللهعلیها)، 19/07/1377
[6]- بیانات در دیدار روحانیان و مبلغان در آستانهى ماه محرم، 05/11/1384
[7]- سخنرانى در دیدار با روحانیون و مبلغان، در آستانهى ماه محرم، 20/04/1370
[8]- بیانات در خطبههاى نماز جمعهی تهران، 07/01/1371
[9]- بیانات در دیدار روحانیون و وعاظ، در آستانهى ماه محرم، 03/03/1374
[10]- سخنرانى در دیدار با مداحان اهلبیت(علیهالسلام)، به مناسبت میلاد مبارک صدیقهى کبرى فاطمهى زهرا(سلاماللهعلیها)، 17/10/1368
[11]- بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمهى زهرا(سلاماللهعلیها) در دیدار مداحان اهلبیت(علیهالسلام)، 13/03/1389
[12]- بیانات در دیدار با اعضاى «گروه ویژه» و «گروه معارف اسلامى» صداى جمهورى اسلامى ایران، 13/12/1370
[13]- بیانات در دیدار جمعى از مداحان اهلبیت به مناسبت سالروز میلاد حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)، 18/06/1380
[14]- دیدار جمعى از مداحان و ستایشگران اهلبیت(علیهمالسلام)، 04/04/1387
[15]- بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمهى زهرا(سلاماللهعلیها) در دیدار مداحان اهلبیت(علیهالسلام)، 13/03/1389
[16]- بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها)، 05/05/1384
امام خامنه اي: « مداحها بدانند چه مىخوانند و چه مىگویند... شما ببینید امروز نسل جوان شما و جامعهى شما از خلأ کدام معرفت آسیب مىبینند؛ از کمبود کدام عنصر سازندهى اخلاقى رنج مىبرند، آن عنصر اخلاقى را در وجود فاطمهى زهرا(سلاماللَّهعلیها) و در فضایل آن بزرگوار و این وجودهاى مقدس پیدا کنید و به زبان شعر آن را القا و بیان کنید.»
برای شیعیان روزهای محرم و صفر، ایام خاصی است، ایام غمناکی که به گفتهی امام راحل، اسلام را زنده نگه داشته است. روزهایی که کشتی نجات اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) همه را به ساحل محبوب میرساند. در این ایام مردم برای شرکت در عزاداریها با بلبلان گلزار حسینی بیشتر مأنوس هستند. در این یادداشت سعی کردهایم تا اهمیت مداحی، وظایف و شرایط مداح و همچنین آفات مداحی را از منظر رهبری جستوجو کنیم تا مطمئنتر به سر منزل مقصود برسیم.
اهمیت مداحی
· جریان عاطفی تشیع
- از اولِ تاریخ تشیع تا امروز، یک عنصر اصلى و اساسى در تشیع و جریان تشیع، همین جریان عاطفى است.
- البته عاطفهى متکى به منطق، عاطفهى متکى به حقیقت، نه عاطفهى پوچ؛
- لذا شما در قرآن هم ملاحظه میکنید که اجر رسالت، محبت و مودت در قربى است [که ...]؛ «قل لا اسئلکم علیه اجرا الّا المودّة فى القربى». این خیلى نکتهى مهمى است که باید به آن توجه داشت.
- خدشهدار کردن این محبت به هر شکلى و به هر صورتى، خیانت به جریان عظیم محبت اهلبیت و پیروى اهلبیت است. این محبت را باید حفظ کنید.
- لذا شما مىبینید در دوران ائمه(علیهمالسّلام) این همه محدثین، این همه شاگردان آگاه و فقهاى بزرگ در خدمت امام صادق(علیهالسّلام)، امام باقر(علیهالسّلام) و ائمهى دیگر بودند، معارف را نقل کردند، احکام را نقل کردند، شرایع را نقل کردند، اخلاقیات را نقل کردند، شنیدند و نقل و ثبت کردند؛ اما در کنار همهى اینها، باز وقتى انسان درست نگاه میکند، مىبیند نگاه به دعبل خزاعى است، نگاه به سید حمیرى است، نگاه به کمیت بن زید اسدى است. در حالى که امثال زراره و محمدبنمسلم و بزرگانى از این قبیل در دستگاه ائمه(علیهمالسّلام) هستند، اما امام رضا(علیهالسّلام) دعبل را مینوازد؛ امام صادق(علیهوالسّلام) سید حمیرى را مورد توجه و محبت قرار میدهد؛ این به خاطر این است که آن جنبهى ارتباط عاطفى و محبتآمیز، در شعر شاعران، مدح مادحان و ذکر ذاکران، به نحو اتمّ و اوفى وجود دارد، اما در دیگر جاها وجود ندارد یا اگر هست، ضعیف است؛ یا این جورى بگوییم، تأثیرگذارى آن ضعیف است. شعر، مدح، ذکر، این نقش را در تاریخ تشیع دارد.
- من میخواهم این را عرض بکنم به شما برادران عزیزى که ذاکر اهلبیت هستید و در سلسلهى مداحان و جامعهى مداحان و ذاکران اهلبیت قرار دارید. این کار، کار شریفى است؛ کار ارزشمندى است، در بقاى تشیع، در حفظ ایمان شیعى و معرفت شیعى و پیروى از اهلبیت(علیهمالسّلام) نقشآفرین است، این را قدر بدانید.
- گاهى یک بیت شعرى که شما میخوانید، از یک ساعت بحث مستدل یک گویندهى ماهر تأثیرش در دلها بیشتر است. خب، این خیلى ظرفیت بزرگى است؛ از این ظرفیت باید خوب استفاده کرد.
- میتوان با این امکان، با این ظرفیت عظیم، معارف اهلبیت را به کمک جنبههاى عاطفى تا اعماق دل مردمِ چهار گوشهى این کشور برد و آن را تعمیق بخشید؛ این چیز کمى نیست.
- ما امروز به این احتیاج داریم، همیشه احتیاج داریم. ما احتیاج داریم که ایمانهایمان مستحکم بشود، پایههاى روشن پیدا کند، ثبات و ماندگارى پیدا کند، امواج گوناگونِ تبلیغات دشمن ما را تکان ندهد؛ ما همیشه به این احتیاج داریم.
- امروز دشمنان حقیقت، دشمنان اسلام، دشمنان معرفت اهلبیت(علیهمالسّلام) با ابزارهاى کارآمد وارد میدان شدهاند. امروز مسلحتر از همیشهاند، انواع و اقسام شیوهها را به کار میگیرند تا این جامعهاى را که امروز به حق قیام کرده است و دنیاى اسلام را متوجه خود کرده و پنجههاى پلید استکبار را تضعیف کرده - یعنى جامعهى جمهورى اسلامى، جامعهى ایران اسلامى - تضعیف کنند، توانایىاش را کم کنند، آبرویش را در نزد ملتهاى مسلمان، در نزد امت اسلامى از بین ببرند، دنبال این چیزهایند؛
- این دشمنها امروز درصدد این هستند که ملت ایران را از محتواى برانگیزانندهى آن - که همین ایمان روشنِ مستدل باشد - خالى کنند.
- انواع شیوهها را به کار میبرند. ترویجهاى باطل میکنند. سرگرمى درست میکنند. سرگرمىهاى فکرى درست میکنند. سرگرمىهاى شهوانى درست میکنند. سرگرمىهاى سیاسى درست میکنند. فتنه درست میکنند؛ اینها همه یک سیاست است.
- در مقابل اینها چه کار باید کرد؟ باید این ایمان را که مایهى قیام و ایستادگى و ثبات ملت ایران است، تقویت کرد.
- یکى از عواملى که میتواند این کار بزرگ را انجام دهد، همین گسترش معارف اسلامى، معنوى و انقلابى به شکل روشن و پراکندن هرچه بیشتر محبت اهلبیت در دلها و در روحهاى انسانهاست؛ این مسؤولیتى است که امروز همهى ما داریم؛ مداحان هم بخشى از این مسؤولیت را دارند که بخش مهمى هم هست.[1]
· مداحان وصل کنندهی حلقهی عمل و محبت هستند
- شما مداحان و گویندگان فضایل اهلبیت(علیهالسلام)، بهترین کسانى هستید که مىتوانید حلقهى عمل را به حلقهى محبت وصل کنید و یک سلسله و زنجیرهى واقعى به وجود بیاورید.
- تا کسى اهل محبت نباشد، قاعدتاً وارد این وادىاى که شما هستید، نمىشود. آن کسى که قدم در این وادى مىگذارد، لابد مایهى محبت و استعداد و قابلیتى در او هست.
- آن چه وظیفهى هر انسانى است، این است که سرمایهها را زیاد کند. سعى کنید این سرمایهى محبت و معرفت زیاد بشود. هر کس در هر سطحى که هست، باید خودش را بالا بکشد؛ والّا تمام مىشود. برادران! این سرمایههاى معنوى هم مثل سرمایههاى مادى است که گاهى تمام مىشود. اگر به آن اضافه نکردید، تمام خواهد شد.
- ما باید خودمان از درون پالایش بشویم.
- آن چه که مىخواهم عرض بکنم، این است که چند موضوع را در هر برههاى از زمان در نظر بگیرید و در خلال اشعارى که به مناسبت مدح یا مصیبت و یا نصیحت براى مردم مىخوانید، این مطلب را هم در جامعه بپراکنید.
- مردم محبتى دارند که بایستى بر اثر خواندن و گفتن شما، عمیق و ریشهدار و تند و آتشین و برافروخته بشود. [2]
- حفظ و تقویت پیوند عاشقانهی مردم با ائمه
- عاطفهى مردم ما و پیوندشان با ائمه(علیهمالسّلام) و عشقشان که در شادى آنها حقیقتاً شاد مىشوند و در عزاى آنها حقیقتاً محزون و غمگین مىشوند، چیز بسیار مهمى است.
- حفظ و تقویت و پالودن و پیراستن و جهت دادن و هدایت این، بر عهدهى کسانى از برگزیدگان - از جمله همین سلسلهى محترم مداحان که داراى این منصب عالى هستند - مىباشد.[3]
منبر مداحی از با شرافتترین منبرهاست
- من و شما باید دنبال عبودیت خدا باشیم. تمجید از فاطمهى زهرا(سلامالله) نتیجهاش باید این باشد.
- شما برادران عزیز مداح کسانى هستید که از زبان و حنجرهى شما امواج نورانى و معطر مدیحهى دختر پیغمبر و ائمهى هدى(علیهمالسّلام) ساطع مىشود و در دل مخاطبانتان مىنشیند، این خیلى ارزش است.
- رتبت مداحى و منبر مداحى یکى از با شرافتترین رتبهها و منبرهاست.
- امروز هم بحمداللَّه اقبال مردم و جوانها به نواى مداحان، اقبال خوبى است. مىبینید مردم، استقبال مىکنند، علاقه نشان مىدهند، اجتماع مىکنند، صحبت مىکنند، پول مىدهند؛ این یک موقعیت است. موقعیت وقتى حساس شد، وظیفه[اش] حساس و خطیر مىشود.
- مداحها بدانند چه مىخوانند و چه مىگویند. صداى خوش، آهنگ قشنگ، موقعیت ممتاز، تریبون خوب، اقبال فراوان؛ امروز هم که جوانها بحمداللَّه جامعه و کشور ما را با صفاى دلِ خودشان مصفا کردهاند - این همه جوان در این کشور وجود دارد- همه متوجه شماست. شما چه مىخواهید به مردم بدهید؟ اینکه من همیشه روى آن چه مىخوانید و آنچنان که مىخوانید - در جلسهى مداحها و با افراد گوناگون - تأکید مىکنم، بهخاطر این حساسیت است.[4]
وظایف مداحی
· تبیین، مانع از پوشاندن خورشید حقیقت میشود
- امروز مثل خیلى از دورانهاى دیگر تاریخ، ما - جریان ولایت و دوستداران ائمه(علیهمالسّلام)- به تبیین احتیاج داریم؛ گفتن، بیان کردن، روشن کردن و حقایق را در معرض بینایى و دانایى انسانها قرار دادن.
- اگر اهمیتِ تبیین نبود، امام صادق(علیهالسلام) شاعرى مثل «کُمیْت» را آن گونه مورد عنایت قرار نمىداد یا امام هشتم(علیهالسّلام) «دِعبل» را؛ یا امام چهارم(علیهالسّلام)، «فرزدق» را. شعراى معروفى که شما اسمهایشان را شنیدهاید - مثل فرزدق، کُمیْت و دیگران – اینها سلمان زمان خودشان نبودند، اینها در مقایسهى با اصحاب عالىمقام ائمه، خیلى متوسط بودند. نه معرفتشان به قدر معرفت «زراره» و «محمدبنمسلم» و امثال اینها بود؛ نه فعالیتشان در محیط اهل بیت زیاد بود. اما شما مىبینید امام از اینها تجلیلى مىکند که از خیلى از اصحاب بزرگوار خودش نمىکند؛ چرا؟ بهخاطر تبیین. چون اینها در یک جا حرفى زدند و نکتهاى را روشن کردند که مثل خورشیدى بر ذهنها و دلها تابیده و حقیقتى را براى مردم روشن کرده است.
- این که فرمودند: «من قال فینا شعراً و بکى أو أبکى وجب له الجنّة» - کسى شعرى دربارهى ما بگوید و چشمى را بگریاند، بهشت بر او واجب مىشود - معنایش چیست؟ معنایش این است که بهشت را ارزان کردهاند؟ بهشتى که این همه باید عبادت کرد تا به آن رسید، آیا آن را این طور دم دستى کردهاند؟ یا نه؛ آن کار، آن شعر گفتن و تسخیر دل با آن شعر و انتقال یک مطلب در آن روز، آن قدر مهم بوده که به خاطر آن اهمیت، جا داشته است که در مقابل یک بیت شعرى که اینگونه تأثیر مىگذارد، بهشت را به او وعده دهند. هر وقت شعر شما این اثر را داشته باشد، بدون برو برگرد، همان وعدهى بهشت در مقابلش وجود دارد. این یک محاسبهى کاملاً منطقى و روشن است.
- در زمان ما که شما مىخواهید شعر بگویید یا شعر بخوانید و مایلید در مقابلش اجر و منزلت «دِعبل» و «فرزدق» را هم داشته باشید، راهش چیست؟ راهش این است که همان خلأیى را که آن روز «دِعبل» یا «فرزدق» یا «کُمیْت» یا بقیهى شعراى اهل بیت با شعر خود پُر مىکردند، پُر کنید. این مطلبى است که من همیشه به مداحان و شعراى عزیز مذهبى تذکر دادهام.
- مداحى و ستایشگرىِ ائمه(علیهمالسّلام) در حقیقت ستایشگرى نیکى و معنویت و جهاد است؛ ستایشگرى خورشید امامت و ولایت است. خورشید حقیقتى که سعى شد آن را بپوشانند اما همین زبانهاى گویا نگذاشتند.
- نه فقط مداحان و شعرا نگذاشتند، بلکه همهى کسانى که در راه معرفت دینى کار کردهاند و همهى دلهاى فروزندهى از محبت اهل بیت(علیهمالسّلام) در این سیزده، چهارده قرن، نگذاشتند این خورشید پوشیده بماند. روزبهروز ابرها را از مقابل آن خورشید، بیشتر کنار زدند تا امروز به اینجا رسیدهایم. این کار باید ادامه پیدا کند و حقایق اهل بیت(علیهمالسّلام) روشن شود.[5]
· الگوسازی اهل بیت برای جوانان
- امروز دستگاههاى تبلیغاتى دنیا براى گمراه کردن انسانها دایم الگو جلوى چشم نسلهاى بشر در همهى دنیا مىآورند. البته الگوها کمجاذبه و ناموفق است، اما دستبردار نیستند. هنرپیشه مىآورند، نویسنده مىآورند، آدمهاى پر هیاهوى خوش ظاهرِ بدون باطن مىآورند، هیکلهاى پوچ و بىمعنا را مىآورند و مرتب نمایش مىدهند، تا بتوانند به وسیلهى این الگوها، انسانها را به سمتى حرکت بدهند و به راهى بکشند.
- آنها براى این کار، پولها خرج مىکنند و فیلمهاى هالیوودى و چیزهایى از این دست که مىبینید و مىشنوید و مىدانید، اغلبش جهتدار است. با اینکه مىگویند هنر بایستى فارغ از سیاست و جهتگیرى سیاسى باشد، رفتار خودشان بالعکس است و این جورى نیست. مستکبران عالم هنر، سینما، فیلم، شعر، نوشتن، مغز و استدلال و فلسفه را در راه منافع استکبارى و چپاولگرى خودشان استخدام کردهاند. همین چیزى که امروز مظاهر سرمایهدارى دنیاست، قدرت نظامىاش آمریکاست، قدرتهاى اقتصادىاش هم شرکتهاى پشتسر دولت آمریکایند.
- آنها از همهى امکانات استفاده مىکنند براى الگوسازى، ملتها هم دستشان خالى است و الگو و نمونهاى که بتوانند در مقابلهى با آن چه که آنها مىآورند، از خودشان نشان بدهند، ندارند.
- ما دستمان پُر است، ما زنان بزرگى داریم. اگر حالا بخواهیم وارد وادى مسألهى زن بشویم. زنان باعظمتى در تاریخ اسلام هستند که اوج و قلهى این عظمتها، فاطمهى زهرا، صدیقهى کبرى (سلاماللَّهعلیها)، است. حضرت زینب و حضرت سکینه هم ماجراهایشان ماجراهاى شگفتآور براى انسانهاى متفکر و باهوش و خردمند و اهل فکر است.
- امام حسن(علیهالسّلام) و امام حسین(علیهالسّلام) را گفتهاند: «سیّدى شباب اهل الجنه». با این که اینها همیشه جوان نبودند و این دو بزرگوار به سنین پیرى و کهولت هم رسیدهاند، اما «سیّدى شباب» به آنها گفتهاند یعنى جوانى اینها باید به عنوان یک الگو همیشه در مقابل چشم جوانهاى دنیا باشد. جوانى خود پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) و جوانى امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) هم همینجور است.
- حرف من با شما برادران عزیز مداح و ذاکر این است که شماها در این زمینه خیلى وظیفه دارید. من گاهى اوقات توصیههایى مىکنم. اینجور نیست که ما براى عظمت فاطمهى زهرا درمانده باشیم که چهجور این عظمت را بیان کنیم و متوسل بشویم به شعر، نثر و یا کلامى؛ نه، بلکه ما به آن عظمت احتیاج داریم.
- این خورشید درخشان به همهى موجودات عالم سود مىبخشد و حالا گوشهی آفتابش هم داخل خانهى ما افتاده است؛ ما باید ببینیم از این چهجورى مىتوانیم استفاده کنیم.
- آن خورشید که خیلى بالاتر است؛ حالا ما ساعتهاى متمادى بنشینیم و راجع به توصیف این خورشید - که درست هم نمىدانیم چه هست و ذهن ما به آن نمىرسد - حرف بزنیم، شعر بگوییم، بخوانیم؛ اما نرویم زیر این آفتاب بنشینیم، تا بدنمان را گرم کنیم، جسممان را رشد بدهیم و حیات خودمان را تقویت و تأمین کنیم؛ اینکه عاقلانه نیست؛ شأن این بزرگوار و این بزرگوارها خیلى بالاست.
- شما ببینید امروز نسل جوان شما - چه دخترهایتان، چه پسرهایتان - و جامعهى شما از خلأ کدام معرفت رنج مىبرند و آسیب مىبینند؛ از کمبود کدام عنصر سازندهى اخلاقى رنج مىبرند، آن عنصر اخلاقى را در وجود فاطمهى زهرا(سلاماللَّهعلیها) و در فضایل آن بزرگوار و این وجودهاى مقدس پیدا کنید و به زبان شعر - که زبان هنر هست - آن را القا و بیان کنید.
- ببینید ما در زندگى سیاسى و اجتماعىمان به کدام درس اهلبیت احتیاج داریم، آن را از زندگى این بزرگواران و به خصوص این بزرگوار استخراج کنید و با زبان شعر بیان کنید؛ اینها لازم و مهم است، والّا صرف مدح گفتن کافى نیست.
- ما باید اظهار ارادت بکنیم و این اظهار ارادت، کمال ماست؛ «مادح خورشید، مداح خود است»؛ اما به این نباید اکتفا کنیم. ما باید ببینیم امروز چه درسى از این بزرگوارها مىشود، بگیریم. [6]
· جبههی تبلیغی برای نظام اسلامی
- امروز ما کشورى هستیم که ملت ما به برکت خون و قیام امام حسین(علیهالسّلام) و به برکت روح حسینى، توانست قیام کند و یک نظام استبدادى فاسد خبیث زشتکردار زشتخو را به زانو دربیاورد و یک حکومت مردمى با صبغه و روحیه و با عمل نسبتاً اسلامى - روحیهى ما اسلامى است؛ اما نمىتوانم بگویم که عملمان کاملاً اسلامى است، نسبتاً اسلامى است که انشاءاللَّه روزبهروز باید بیشتر اسلامى شود - را سر کار بیاورد که خود این نظام، فحش به همهى قدرتهاى عالم است. نفس وجود نظام جمهورى اسلامى فحش به آمریکاست، ولو شما یک کلمه هم «مرگ بر آمریکا» نگویید؛ خود اینکه این هست، نوعى دهنکجى به همهى قدرتهایى است که با معنویت و با فضیلت و با استقلال و با شرف ملتها مخالفاند.
- امروز همه وظیفه دارند این نظام را از نقصها و ضعفهاى خودش خلاص کنند و عناصر قدرت و قوت معنوى و مادى را در آن تقویت کنند و در آن بیشتر بهوجود بیاورند.
- اگر احتیاج به وحدت داریم، اگر احتیاج به علم داریم، اگر احتیاج به همکارى داریم، اگر احتیاج به تلاش اقتصادى یا سیاسى داریم، اگر احتیاج به روح شهادتطلبى و سلحشورى داریم و اگر احتیاج به خیلى چیزها داریم، باید هر کس به قدر خودش اینها را در جامعه بهوجود بیاورد.
- جبههى تبلیغ، جبههى وسیعى است که در آن هنر و آموزش و علم و دین و دانشگاه و حوزه و وزارت ارشاد و صدا و سیما هستند که یک قسمت از این جبههى وسیع، به جماعت مداح سپرده شده است و آن مانند این است که این بخش عظیم را این لشکر یا این قرارگاه به عهده دارد و تکهاى از آن را به گردن ما سپردهاند؛ ما باید این را خوب از عهده بربیاییم، تا دیگران هم که در بخشهاى خودشان از عهده برآمدهاند، مجموعش بشود پیروزى.
- وظیفه و مسؤولیت بزرگ جامعهى مداح این است که مطالبش پُرمغز و پُرمحتوا باشد و به شیوهى درست این را اداره کند، هم در مصیبت و مدایح و هم در عزا و جشن. باید مطالب با شکلهاى مختلف و در قالبهاى مختلف بیاید.[7]
· عرصهی شایستهی هنرنمایی
- حقاً عرصهى محبت اهلبیت عرصهى شایستهاى براى هنرنمایى است.
- هر چه فکر انسان، ذوق انسان، طبع ظریف صاحبان طبع در این زمینه کنکاش بیشترى کند، تدبر و تأمل بیشترى کند، گوهرهاى بیشترى به دست خواهد آورد.
- البته توصیهى همیشگى ما این است که ژرفپیمایى در این اقیانوس نور و معنویت به کمک احادیث اهلبیت باشد.
- همان طورى که در یکى از اشعارى که آقایان خواندند، این مضمون بود که معرفت این خاندان هم در اختیار خود این خاندان است؛ از آنها فرا بگیریم. آنها را معرف خودشان قرار بدهیم. تأمل کنیم، دقت کنیم تا به صورت عمیق و ژرفى این کلمات و این معانى را بفهمیم.
- شعراى عزیز ما، مداحان و ستایشگران اهلبیت(علیهمالسّلام) که این افتخار را دارند که به کلمات و به روایات اهلبیت مراجعه کنند، تأمل کنند، تدبر کنند، از اهل بصیرت و معرفت براى ژرفیابى کمک بگیرند، آن وقت ذوق، طبع لطیف، دقت نظر و کنکاش، صوت خوب و حنجرهى توانا را در خدمت اینها قرار دهند. این یکى از بهترین و شریفترین کارهاست.
- هر چه ما جلو میرویم، نقش ارتباطگیرى با هنر بیشتر آشکار میشود؛ ارتباط گرفتن با ذهن و دل مخاطبان خود، مردم خود، با کمک ابزار بسیار کارآمد هنر.
- امروز آن کسانى که پیامى براى مردم دارند، چه پیام رحمانى، چه پیام شیطانى - فرق نمیکند - بهترین وسیلهاى که در اختیار میگیرند، وسیلهى هنر است.
- لذا شما مىبینید به کمک هنر، امروز در دنیا باطلترین حرفها را در ذهن یک مجموعهى عظیمى از مردم به صورت حق جلوه میدهند که بدون هنر امکان نداشت، اما با هنر و به کمک ابزار هنر این کار را میکنند.
- همین سینما، هنر است؛ همین تلویزیون، هنر است؛ انواع و اقسام شیوههاى هنرى را به کار میگیرند براى این که بتوانند یک پیام باطل را به شکل حق به ذهنها منتقل کنند. بنابراین هنر این قدر اهمیت پیدا کرده است.
- منتها ما مسلمانها و به خصوص ما شیعیان، امتیازى داریم که دیگر ملیتها و ادیان این امتیاز را به قدر ما ندارند و آن عبارت است از اجتماعات دینى که به شکل روبهرو، چهره به چهره، نفس به نفس تشکیل میشود که این را در جاهاى دیگر دنیا و در ادیان دیگر کمتر میشود پیدا کرد. هست؛ نه به این قوت، نه به این وسعت، نه به این تأثیرگذارى و محتواهاى راقى.
- ماجراى مدحخوانى و ستایشگرى مداحان ما از این باب است، استخدام هنر براى انتقال مفاهیم والا و با ارزش که تا اعماق جان مخاطب نفوذ کند. این یک وسیله است، این یک ابزار بسیار با ارزش است. ابزار است، اما آن قدر این ابزار وزن پیدا میکند که گاهى به قدر خودِ محتوا اهمیت پیدا میکند؛ چون اگر نباشد، محتوا قابل انتقال به دلها نیست.
- مداحىِ شما از این قبیل است. هر چه هنرمندانهتر باشد، از ابزار هنر، از صوت خوش، حنجرهى خوب برخوردار باشد، بهتر است و هر چه محتوا – آن چه که میخوانیم - آموزندهتر باشد، براى مخاطب قابل فهمتر باشد، درس آموزتر باشد، از جهت مدیریت فکرىِ مخاطبتان تازهتر و با طراوتتر باشد، ارزشش بیشتر است. البته با توجه به همان مطلبى که اول عرض کردیم، یعنى در چارچوب تعالیم و معارف اهلبیت.
- مسأله فقط تحریک احساسات نیست، هدایت ذهنهاست.
- شما جوانهایى که اهل خواندن و سرودن و بیان کردن و برنامه اجرا کردن هستید، به نیاز امروز جامعهى اسلامى نگاه کنید، ببینید چه قدر ملت ما، جوانها و جامعهى ما در کشاکش طوفانهاى گوناگونِ تهاجم سیاسى و فرهنگى و انواع و اقسام تلقینات و تبلیغات، به نگاه نو، به روحیهى سرشار از امید، به دل لبالب از اطمینانِ به آینده، فهمیدن راه روشن احتیاج دارد. این را همه باید انجام دهند. هر کسى به یک نحوى و شما میتوانید سهم وافرى در این زمینه داشته باشید. به هر حال، مجموعههاى اساتید و پیشکسوتهاى مداحى میتوانند کارهاى خوبى انجام دهند، امیدواریم انشاءاللَّه انجام دهند.[8]
شرایط کار مداحی چیست؟
- زبان شعر
- اگر کسى، شاعرى، گویندهاى و یا خوانندهاى بخواهد دربارهى این بزرگوار حرفى بزند، شعرى بگوید، سرودى انشاد کند، شرایط این کار چیست؟ آن چیزى که امروز براى ما مهم مىباشد، این است.
- برادرانى که در این رشته هستند، توجه کنند که مسألهى مداحى، مسألهى مهمى است. مداحى ادامهى راه ستایشگران برجستهى اهل بیت در دوران اختناق اموى و عباسى است. قضیه، فقط قضیهى شعرخوانى نیست؛ بلکه مسأله، مسألهى پراکندن مدایح و فضایل و حقایق در قالبى است که براى همهى شنوندگان، قابل فهم و درک و در دل آنها داراى تأثیر است.
- شما ببینید امام باقر(علیهالسّلام) و یا امام سجاد(علیهالسّلام) نسبت به «فرزدق» چه محبتى انجام دادند؛ در حالى که «فرزدق» جزو شعراى اهل بیت نیست. او یک شاعر دربارى وابستهى به دستگاههاى قدرت و یک آدم معمولى بود که یک دیوان پُر از شعر، راجع به همین حرفها و مبتذلاتى که شعراى آن روز بر زبانشان جارى مىکردند، داشت؛ لیکن چون یکبار وجدان او بیدار شد و در مقابل قدرت، حق را بیان کرد - آن هم به زبان شعر - شما ببینید که امام سجاد(علیهالسّلام) چه محبتى نسبت به او انجام مىدهد. یا بقیهى شعرایى که مربوط به اهل بیت بودند - مثل «کمیت»، «دعبل» و «سیّد حِمْیَرى» - و بقیهى کسانى که جزو شعراى اهل بیت محسوب مىشدند و به آنها علاقهمند بودند، همین وضعیت را داشتند.
- خیلى از اینها، شعرایى هستند که اگر چه نسبت به اهل بیت علاقه هم دارند، اما همهى شعرشان دربارهى اهل بیت نیست. شما دیوان «دعبل خزاعى» را که نگاه کنید، اینطور نیست که او از اول تا آخر، مدح اهل بیت را گفته باشد. خیر، او یک شاعر است؛ ولى شعر او شعر سیاسى و در جهت افکار و عقاید و محبت اهل بیت(علیهمالسّلام) و جزو پیوستگان به این خاندان است. ولایت، یعنى پیوستن و وصل شدن و جزو پیوستگان و موالیان اهل بیت(علیهمالسّلام) قرار گرفتن. ببینید این «دعبل» - و همینطور «کمیت» و دیگران - چه قدر در دنیاى تشیع و در زمان ائمه(علیهمالسّلام)، مورد احترام و تجلیل بودهاند. علتش چیست؟
- آن چیزى که جناب «دعبل خزاعى» در قصیدهى «مدارس آیات» بیان کرده، یا آن چیزى که «کمیت بن زید اسدى» در قصاید «سبعهى هاشمیات» بیان نموده، یا آن حرفهایى که سید حِمیرى(رضواناللَّهعلیه) در اشعار خود ذکر کرده است، بیش از حرفهایى که بقیهى شیعه مىگفتند و براى هم بیان مىکردند، نیست؛ اما چرا در نظر ائمه(علیهمالسّلام)، این سخنان ارزش بیشترى پیدا مىکند؟ چون شعر است.
- آقایان، به این نکته توجه کنند. مگر شعر چه خصوصیتى دارد؟ چون تأثیر شعر در ذهن مخاطب بیشتر است. گاهى یک شاعر، یک بیت شعر مىگوید که از چند ساعت حرف زدن یک سخنورِ توانا گویاتر است. یک بیت یا یک مصرع شعر، در ذهنها مىماند و مردم آن را مىفهمند و تکرار مىکنند و نتیجتاً ماندگار مىشود.
- گاهى مىبینید که براى حفظ یک بناى اعتقادى یا عاطفى، آن قدر که یک شعر اهمیت دارد، چندین کتاب اهمیت ندارد.
- رفتار ائمه(علیهمالسّلام) این گونه بود که دعوت شعرى را تقویت مىکردند.
- فقط ائمه هم نبودند که این کار را مىکردند؛ نقطهى مقابلشان هم همین طور بودند. یعنى همین خلفاى بنىامیه و بنىعباس، براى پیشرفت کار خود، محتاج شعر بودند و به شعرا پولهاى گزاف مىدادند تا براى آنها شعر بگویند. شعرا هم مىگفتند؛ چون پول و رشوه در میان بود. حتى گاهى اوقات، بعضى از شعراى متمایل به اهل بیت، براى آنها هم شعرى مىگفتند؛ براى این که پولى بگیرند!
- امروز هم پول مىدهند و مىگویند به ابتذال بکشید و اسلام را قدح کنید و اهل بیت را مورد مذمت قرار بدهید و شیعه را خراب کنید.
- حالا اگر مداحى بتواند یک شعر خوب را که داراى مضمون و محتواى خوبى باشد با صداى خوبى بخواند، شما ببینید که چه قدر خدمت بزرگى است. بسماللَّه، این گوى و این میدان.
- منتها شرط اولش این است که شعر خوب باشد. اگر شعر خوب نبود، همهى این فضایلى که ذکر کردم، هیچ کدام نخواهد بود. این نکته را بدانید.
- کسانى که این خصوصیات را داشته باشند، اگر یک قصیده را در مکان مناسب و با زبان و قالب و محتواى بایسته و حنجرهاى مساعد بخوانند، شما ببینید که چه تأثیرى خواهد گذاشت.
- البته این حنجره، مسألهى مستحبى و نافلهى شعر است؛ فریضهاش همان شعر مىباشد.
- یعنى چنانچه شعر با صداى خوش همراه شد، تأثیرش مضاعف مىشود؛ اما در استخوانبندى این کار، صداى خوش دخالتى ندارد. اگر صداى خوش بود و این شعر را با آن محتواى خوب و با آن الفاظ زیبا و با آن مضمونى که مورد نیاز است، همراهى کرد، ارزش آن دو برابر مىشود.
- یقیناً قصیدهاى را که کسى این گونه بخواند، ارزش آن از یک سخنرانى یکساعتهى یک آدم دانشمند بیشتر است.[9]
- بیان معارف اهل بیت(علیهالسلام)
- همان طور که مطرح کردم، یکى از چیزهایى که باید در این اشعار باشد، عبارت از مفاهیم بلند اسلامى مثلاً در باب توحید یا نبوت - است. بهترین اشعار قدما در باب توحید و نبوت، همین مدایحى است که شعراى بزرگ ما در مقدمهى دیوانها و مثنویهایشان ذکر کردهاند و گفتهاند.
- این اشعار شعراى برجسته، مضامینى قوى و حقیقتاً روشنگر دارد که انسان مىتواند پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) یا امام علی(علیهالسلام) یا فاطمهىزهرا(سلاماللَّهعلیها) را با مضمون این اشعار بشناسد. نمىگویم درست بشناسد، چون ما که نمىتوانیم آن بزرگواران را درست بشناسیم؛ اما در همان حدى که ممکن است، باید تلاش کنیم.
- شما پیوند عاطفى مردم با ائمه(علیهمالسّلام) را حفظ کنید که یک بخش آن هم مسایل اخلاقى است.
- بحمداللَّه امروز ما خوانندگان خوب داریم. خدا را شکر که صاحب فکر و صاحب نظر سیاسى و صاحب انگیزه زیاد است و در اشعار و خواندنهاى شما که در بعضى از مناسبتها آنها را مىشنویم و مشاهده مىکنیم، واقعاً چیزهاى خوبى پیدا مىشود؛ اما توجه کنید که نسبت به شعر سختگیرى کنید.
- مداحى اهل بیت، خیلى بالاست. هم مقام بالا و هم تأثیر زیادى در جامعه و ذهن مردم دارد. باید بدانید که چه کسى مداح است، مقدمات کار مداحى او چیست؟ چه قدر شعر مىداند؟ چه قدر حفظ است و چه قدر مىتواند بخواند؟ این خصوصیات را باید مرکزى عهدهدار شود.
- حالا نمىدانم این مراکز مرسوم باید این کار را بکنند یا خود شما به کیفیتى فکرش را مىکنید. این چیزى است که دنیا و نیازهاى جامعهى امروز، غیر از آن را بر نمىتابد و قبول نمىکند. باید این طور باشد. کسانى که رسماً این منصب را به عهده مىگیرند و لباس مقدس ستایش اهل بیت(علیهمالسّلام) را بر تن مىکنند و مردم، آنها را به این عنوان مىشناسند، بایستى خصوصیاتى داشته باشند و مرکزى باشد که آنها را با این خصوصیات تشخیص بدهد و صحه بگذارد. امیدواریم که خداى متعال به شما توفیق بدهد.[10]
محبت و عمل در کنار هم ما را به مرکز نور نزدیک میکند
- ما باید خودمان را به این مرکز نور نزدیک کنیم و نزدیک شدن به مرکز نور، لازمه و خاصیتش، نورانى شدن است.
- باید با عمل و نه با محبت خالى، نورانى بشویم؛ عملى که همان محبت و همان ولایت و همان ایمان، آن را به ما املا مىکند و از ما مىخواهد. با
این عمل، باید جزو این خاندان و وابستهى به این خاندان بشویم.
- این طور نیست که قنبرِ درِ خانهى على(علیهالسّلام) شدن، کار آسانى باشد. اینگونه نیست که «سلمان منّا اهلالبیت» شدن، کار آسانى باشد.
- ما جامعهى موالیان و شیعیان اهلبیت(علیهمالسّلام)، از آن بزرگواران توقع داریم که ما را جزو خودشان و از حاشیهنشینان خودشان بدانند؛ «فلان ز گوشهنشینان خاک درگه ماست» دلمان مىخواهد که اهلبیت دربارهى ما اینطور قضاوت کنند؛ اما این آسان نیست. این فقط با ادعا به دست نمىآید. این، عمل و گذشت و ایثار و تشبه و تخلق به اخلاق آنان را لازم دارد.
- ما باید زندگى آنها را در زندگى خود - ولو به صورت ضعیف - نمایش بدهیم.
- ما و از ما بزرگترها کجا، آن آستان بلند کجا؟ معلوم است که ما حتى به حدود دور دست او هم نمىرسیم؛ اما باید تشبه کنیم.
- نمىشود در نقطهى مقابل زندگى اهلبیت حرکت کنیم، ولى ادعا کنیم که ما جزو موالیان اهلبیت هستیم! چنین چیزى ممکن است؟
- فرض بفرمایید کسى در زمان امام بزرگوار ما، از دشمنان این ملت - که امام دایم علیه آنها حرف مىزد - تبعیت مىکرد؛ آیا او مىتوانست بگوید من تابع امامم؟! اگر چنین چیزى از زبان کسى صادر مىشد، آیا شماها نمىخندیدید؟! همین قضیه در باب اهلبیت(علیهمالسّلام) هم هست.
- حالا چرا این حرفها را به شما گفتم؟ چون شما مداحید و باید بروید این حرفها را در مدحهایتان در مجالس فاطمهى زهرا(سلاماللَّهعلیها) به مردم بگویید؛ والّا شماها که معلوم است وضعتان چه طورى است.
- با آن ذوق و هنر و صداى خوش و لحن مطلوب و کیفیت جذاب خوانندگى خودتان، کارى کنید که دلهاى ما مستمعان به این حقایق نزدیک شود.
- ملت ما از این طریق خواهد توانست به رسالت خود عمل کند. این ملت این طورى مىتواند آن پیام بزرگ را به دنیا برساند.[11]
- منبرها باید جذابیت داشته باشند
- این ماهِ تبلیغ، مقابل ما و شماست. مواظب باشید از این ماه، حداکثر بهره را در راه دین و براى خدا ببرید.
- پیش از انقلاب، اینگونه بود. پیش از انقلاب، روحانیونى که با دانشگاهها و محیطهاى فکرى جوان و احیاناً مرتبط با افکار بیگانه اتصال داشتند، ابزارى که قدرت و زورى به آنها بدهد، نداشتند. اما فضا در قبضهى آنها و به دست آنها بود.
- در یک مسجد، یک روحانى مىایستاد براى مردم حرف مىزد و مىدیدید کلاسهاى درس در دانشگاه، تعطیل یا خلوت مىشد و مىرفتند پاى صحبت آن آقا؛ که چهار کلمه تفسیر از او بشنوند یا شرح نهجالبلاغهى او را یاد بگیرند.
- قبل از انقلاب، این گونه بود. ما باید این گونه خودمان را مجهز کنیم. منبرها، این طور باید باشد. البته، این، مخصوص منبرها هم نیست. من نسبت به همهى مراسم عزادارى عرض مىکنم. نوحهخوانى نیز همینطور است. روضهخوانى نیز همینطور است.
- مرحوم حاجى نورى رضواناللَّهعلیه، کتاب نوشت دربارهى شرایط روضه خوان. «لؤلؤ و مرجان؛ در شرایط پلهى اول و دوم منبر روضهخوانان» اسم کتاب ایشان است. روضهخوانى هم شرایط دارد. مداحى هم شرایط دارد. نوحهى سینهزنى خواندن هم شرایط دارد.
- باید کسانى که اینها را تهیه مىکنند، مىسرایند و مىخوانند، مواظب باشند که درست برطبق معارف اسلامى حرف بزنند، تا این سینهزنى، این روضهخوانى و این نوحهخوانى، قدمى در راه عروج مردم به اوج قلهى افکار اسلامى باشد.
- این، امروز براى ما لازم است. باید سعى کنند که از اباطیل و مطالب خلاف و کارهاى ناشایسته و بعضى از کارها که وهن مذهب است و حقیقتاً شایسته دستگاه حسینبنعلى(علیهالسّلام) نیست، اجتناب شود.(12) (*)
پینوشتها:
[1] - بیانات در سالروز ولادت فاطمهی زهرا(سلاماللهعلیها) در دیدار مداحان اهل بیت(علیها السلام)، 13/3/1389
[2]- سخنرانی در دیدار با مداحان اهل بیت(علیها السلام) به مناسبت میلاد مبارک صدیقهی کبری فاطمهی زهرا(سلاماللهعلیها)، 17/10/1369
[3]- سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از ذاکران و مداحان اهل بیت( علیها السلام) در خجسته سالروز ولادت صدیقهی کبری حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)، 28/10/1368
[4]- بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمهی زهرا(سلاماللهعلیها)، 5/5/1384
[5]- بیانات در دیدار جمعی از مداحان اهل بیت(علیها السلام) به مناسبت سالروز ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)، 18/6/1380
[6]- بیانات در دیدار مداحان به مناسبت سالروز ولادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، 17/5/1383
[7]بیانات در دیدار مداحان به مناسبت سالروز ولادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، 17/5/1383
[8]- دیدار جمعى از مداحان و ستایشگران اهلبیت (علیهمالسلام)، 04/04/1387
[9]- سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از ذاکران و مداحان اهل بیت(علیهم السلام) در سالروز ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)، 28/10/1368
[10]- سخنرانى در دیدار با جمع کثیرى از ذاکران و مداحان اهل بیت(علیهمالسلام) در سالروز ولادت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)، 28/10/1368
[11]- سخنرانى در دیدار با مداحان اهلبیت(علیهمالسلام)، به مناسبت سالروز ولادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، 05/10/1370
12- بیانات در جمع علما، طلاب و روحانیان، در آستانهى ماه «محرم»، 26/03/1372
حضرت فاطمه زهرا (سلامالله عليها) ازنگاه امام خامنه ای
طبق روايت، روز - سوم جمادىالثّانى - شهادت سيّدهى زنان عالم، فاطمهى زهرا(سلامالله عليها) است. من از ملت ايران درخواست مىكنم كه در آن روز، مغازهها و محل كسبشان را تعطيل كنند و به فاطمهى زهرا(سلامالله عليها) احترام نمايند. به دستگاهها و ادارات دولتى و كارخانجاتى كه كارهاى خاصى دارند، چيزى نمىگوييم؛ ليكن كسبه و دكاندارها و بازارها و خيابانها احترام كنند. انشاءالله آن روز را تعطيل كنيد تا بتوانيم از بركات فاطمهى زهرا (سلامالله عليها) بهرهمند بشويم.(2)
از برخى تعبيرات دربارهى ائمه (عليهمالسّلام) نبايد استفاده كرد؛ اينها سبك است. براى فاطمهى زهرا(سلامالله عليها) - آن موجود قدسى والا، آن انسان برتر و آن معلم بشر - از آن تعبيرى كه هر شاعرى - چه شاعر درست و حسابىگوى و چه شاعر هرزهگوى - براى محبوب و معشوق خودش ذكر مىكند، نبايد استفاده كرد؛ بايد از تعبيرات متناسبى استفاده كرد. اعتقاد من اين است كه اگر شعراى عزيز ما - همچنان كه امروز خوشبختانه، هم سرود دستهجمعى، هم در بعضى از شعرهايى كه قبلاً آقايان خواندند، همين معنا انصافاً تأمين شده - لفظ و معنا را براى بيان معرفتى كه امروز جامعهى ما نياز دارد تا از مكتب فاطمهى زهرا (سلامالله عليها) تعليم بگيرد، به كار گيرند و آن را مداح با صداى خوش و آهنگ مناسبِ با اين كار عرضه كند، يكى از بهترين انواع تبليغ و ترويج صورت گرفته است؛ يعنى همان دعبل و فرزدق و كميتِ تاريخ در اينجا ظهور و تجلى پيدا كرده است. ارزش، همان ارزش خواهد بود و مىتواند اجرهاى بزرگ الهى را به دنبال خود داشته باشد. (3)
1- 10/6/78 بيانات مقام معظم رهبری در ديدار با گروه كثيری از سپاهيان و بسيجيان در مشهد
2- 13/9/70 سخنرانی در ديدار با جمعی از خانواده های شهدا و اقشار مختلف مردم
3- 18/6/80 بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در ديدار مداحان اهل بيت به مناسبت سالروز ميلاد خجسته ی حضرت فاطمه الزهرا
نوحه ی سینه زنی خواندن هم شرایط دارد. باید آن کسانی که اینها را تهیه می کنند‚ می سرایند‚ می خوانند‚ مواظب باشند که درست برطبق معارف اسلامی حرف بزنند‚ تا این سینه زنی‚ این روضه خوانی‚ این نوحه خوانی‚ قدمی باشد در راه عروج مردم به اوج قله ی افکار اسلامی.23/06/1372
امام خامنه ای مدظله العالی:
صبر امام حسین علیه السلام، اسلام را در طول تاریخ تا امروز بیمه کرده است. واقعاً اگر امام حسین علیه السّلام آن صبر تاریخى را در کربلا و قُبیل کربلا و مقدّماتِ حادثهى عاشورا نمىکردند، بلاشک با گذشت یک قرن، حتّى از نام اسلام هم اثرى نمىماند.23/12/1380
امام خامنه ای مدظله العالی:
شخصیت درخشان و بزرگوار امام حسین علیهالسّلام دو وجهه دارد: یک وجهه، همان وجههى جهاد و شهادت و توفانى است که در تاریخ به راه انداخته و همچنان هم این توفان با همهى برکاتى که دارد، برپا خواهد بود؛ که شما با آن آشنا هستید. یک بعد دیگر، بعد معنوى و عرفانى است که بخصوص در دعاى عرفه به شکل عجیبى نمایان است.13/09/1376
امام خامنه ای مدظله العالی:
از همان روزی که موضوع ذکر مصیبت حسین بن علی‚ علیه السلام‚ مطرح شد‚ چشمه ی جوشانی از فیض و معنویت‚ در اذهان معتقدین و محبین اهل بیت‚ علیهم السلام‚ جاری گشت. این چشمه ی جوشان‚ تا امروزهمچنان ادامه و جریان داشته است‚ بعد از این هم خواهد داشت‚ و بهانه ی آن هم‚ یادآوری خاطره ی عاشوراست17/03/1373
امام خامنه ای مدظله العالی:
در مورد مساله محرم و عاشورا‚ باید بگویم که روح نهضت ما و جهتگیری کلی و پشتوانه پیروزی آن‚ همین توجه به حضرت ابی عبدالله(علیه السلام) و مسایل مربوط به عاشورا بود. 11/05/1368
امام خامنه ای مدظله العالی:
پروردگارا ! این ماه محرم و ایام عزاداری را‚ برای ما میدان پیشرفتی در معارف و عمل اسلامی قرار بده. 20/040/1370
امام خامنه ای مدظله العالی:
ميگويند چرا ماتم و گريه و اشك را در بين مردم رواج ميدهيد؟ اين ماتم و اشك براى ماتم و اشك نيست، براى ارزشهاست.19/010/1386
امام خامنه ای مدظله العالی:
اگر حركت و اقدام حضرت زينب نمىبود و بعد از آن بزرگوار هم بقيهى اهل بيت (عليهم السّلام) - حضرت سجاد و ديگران - نمىبودند، حادثه ى عاشورا در تاريخ نمی ماند 31/06/1384
امام خامنه ای مدظله العالی:
مجالس ما؛ مجالس حسينى، يعنى مجالس ضد ظلم، مجالس ضد سلطه، مجالس ضد شمرها و يزيدها و ابنزيادهاى زمان موجود، زمان حاضر، معنايش اين است. اين استمرار ماجراى امام حسين است.19/10/1386
امام خامنه ای مدظله العالی:
حادثه ى عاشورا، خشك و صرفاً استدلالى نيست، بلكه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گريه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظيمى است؛ لذا ما را امر می كنند به گريستن، گرياندن و حادثه را تشريح كردن.5/11/1384
در نهايت، رأی مردم تعیین كننده است. آنچه كه اهمیت دارد، تشخیص شما و رأی شما است. باید خودتان تحقیق كنید، ملاحظه كنید، دقت كنید، از انسانهای مورد اعتمادتان بپرسید، تا به اصلح برسید و اصلح را انتخاب كنید. رهبری، یك رأی بیشتر ندارد. بندهی حقیر مثل بقیهی مردم، یك رأی دارم؛ این رأی هم تا وقتی كه در صندوق انداخته نشود، هیچ كس از آن مطّلع نخواهد بود. حالا ممكن است آن كسانی كه صندوق دست آنها است، بعد باز كنند، خط اين حقير را بشناسند، بفهمند بنده به چه كسی رأی دادم؛ اما تا قبل از رأی دادن، كسی مطّلع نخواهد شد. اينجور نيست كه كسی بيايد نسبت بدهد كه رهبری نظرش به فلان است، به بهمان نيست. اگر چنين نسبتی داده شد، اين نسبت درست نيست. البته اين روزها با اين وسائل عجيبِ رسانهايِ كنونی ــ اين پيامكها و امثال اينها ــ متأسفانه حرفهای گوناگون، نسبتهای گوناگون به اشخاص گوناگون، رواج دارد. گاهی ممكن است يك نفر هزاران پيامك بفرستد. برای من گزارش دادند كه ممكن است در ايام انتخابات، روزی چند صد ميليون پيامك رد و بدل شود. مراقب باشيد، تحت تأثير اين چيزها قرار نگيريد؛ نگاه كنيد، تشخيص بدهيد، اصلح را بشناسيد و برای ادای تكليف، اسم او را به صندوق رأی بيندازيد. البته هر كسی و يا فعالان سياسی ميتوانند ديگران را هم با نظر خودشان همرأی كنند ــ اين اشكالی ندارد ــ اما از حقير كسی چيزی در اين زمينه نخواهد شنيد. در عين حال مردم ميتوانند به همديگر بگويند، سفارش كنند، تأكيد كنند، توصيه كنند، يكديگر را توجيه كنند و به هم كمك كنند برای شناخت اصلح. به هر حال آنچه كه ملاك عمل است، رأی آحاد مردم است.
امروز آنچه بنده تشخيص ميدهم - كه بررسى حركات دشمن نشان ميدهد - اين است: با اينكه ما حدود پنج ماه به انتخابات داريم، ذهن دشمن متوجه انتخابات ماست. انتخاباتى كه در خرداد آينده در پيش داريم، از نظر ما مهم است، از نظر دشمن هم مهم است؛ حواسش به آن انتخابات است. اگر ميتوانستند كارى ميكردند كه اصلاً انتخابات انجام نگيرد، اين كار را ميكردند. خب، اين كار براى آنها ميسور نيست، مقدور نيست؛ مأيوسند از اين كه بتوانند اين كار را انجام دهند. يك بار بعضىها تلاش كردند كه انتخابات مجلس را عقب بيندازند؛ حتّى به ما گفتند اگر ميشود، دو هفته عقب بيندازيد. گفتيم نميشود؛ انتخابات بايد در همان روزِ خودش انجام بگيرد؛ يك روز هم نبايد عقب بيفتد. نتوانستند، دستشان به جائى نرسيد. آنها اين را تجربه كردهاند، ميدانند انتخابات عقبافتادنى نيست؛ لذا دنبال راههاى ديگرند.